دانلود پروژه مقاله تحقیق گزارش کارورزی و کارآفرینی

این وبلاگ با مساعدت دوستان عزیزم آماده کمک به شما عزیزان میباشد

دانلود پروژه مقاله تحقیق گزارش کارورزی و کارآفرینی

این وبلاگ با مساعدت دوستان عزیزم آماده کمک به شما عزیزان میباشد

مقاله تعلیم و تربیت


این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست عناوین
مقدمه
در بیان ادب
در آداب حضرت ربوبیت
در آداب حضرت رسالت
آداب مرید و مراد
احتیاج به انبیاء در پرورش انسان
مقام شیخی و شرایط صفات آن از نظر نجم الدین رازی
آداب و وظایف شیخ نسبت به مرید از نظر عزالدین محمود کاشانی
شرایط و صفات مریدی و آداب آن از نظر نجم الدین رازی
در آداب مرید با شیخ از نظر عزالدین محمود کاشانی
شرایط شاگردپذیری از نظر ابوسعید ابوالخیر
چند نکته
چکیده
 
مقدمه
بررسی متون گذشته و توجه به سیره بزرگان تعلیم و تربیت به ما این امکان را می دهد تا ظرایف و نکات ارزنده و مفید استاد و شاگردی را بشناسیم و در راه تعلیم و تربیت بکار بندیم و آنچه از این آداب در زمان حاضر قابل استفاده است نصب العین خود قرار دهیم.
یکی از مواردی که در این باره قابل بررسی و استفاده است متون عرفانی و آثار اهل عرفان و تصوف است که بنده سعی کرده ام تا مطالبی را استخراج نمایم. آنچه پیش روست مطالبی است که از برخی آثار مشایخ متصرفه از جمله مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه – مرصاد العباد – اسرار التوحید و کتاب نشان از بی نشانها جمع آوری شده به امید اینکه انشاء الله مورد استفاده قرار گیرد.
 
در بیان ادب
ادب: نگاه داشتن و رعایت شرایط هر چیز، و در اصطلاح ملکه ای است در شخص که او را از کارهای زشت باز دارد. «ادبه» یعنی او را مهذب و پاک و اخلاق او را مرضی کرد و به معنای آموختن علم ادب و عقوبت شخصی که بدی کرده است،‌نیز هست. جمع آن آداب است و آداب بر علوم و معارف بطور کلی و بر علوم مستظرفه بطور خاص اطلاق می گردد ادب کامل آن بود که ظاهر و باطن او به محاسن اخلاق و اقوال و نیات آراسته بود. اخلاقش مطابق اقوال باشد و نیاتش موافق اعمال. چنانکه نماید باشد و چنانکه باشد نماید.
شیخ الاسلام گوید: ادب تهذیب ظاهر و باطن است این کلمه در اصطلاح عرفان مأخذ از آیه شریفه «والحافظون لحدودالله» (توبه ، 112) است. حدود عبارت از اوامر و نواهی الهی است که واجب یا مستجب یا محظور یا مکروه است. ادب همواره ملازم با مندوبات و بعد از مکروهات است. رعایت کردن حدود هر کسی عبارت از ادب است،‌نسبت بدان کس، و مأخوذ از روایت نبوی است که فرمودند: «ادنی ربی فاحسن تأدیبی» (پروردگارم مرا ادب کرد و چه نیکو ادب کرد) حسن ادب، صفات احباب است.
لفظ ادب عبارت است از تحسین اخلاق و تهذیب اقوال و افعال. و افعال بر دو قسم اند: افعال قلوب و آن را نیات خوانند، و افعال قوالب و آن را اعمال خوانند. اخلاق و نیات نسبت به باطن دارند و اقوال و اعمال نسبت به ظاهر. پس ادیب کامل آن بود که ظاهر و باطنش به محاسن اخلاق و اقوال و نیات و اعمال آراسته بود. اخلاقش مطابق اقوال باشد و نیاتش موافق اعمال. چنانکه نماید باشد و چنانکه باشد نماید.
در آداب حضرت ربوبیت
بدانکه حفظ ادب هم ثمرة محبت است و هم تخم محبت، هر چند محبت به کمال تر، محبت را اهتمام به رعایت آداب حضرت محبوب بیشتر و چندانکه صورت ادب بر محب ظاهرتر، نظر حضرت محبوب با او زیادتر و یکی از جمله آداب الوهیت آن است که نظر از مشاهده جمال ربوبیت به ملاحظه غیری مشغول ندارد، در خبر است که چون بنده به نماز برخاست به حقیقت حاضر حضرت الهی شد، پس اگر به دیگری نکرد پروردگار عالم گوید ای بنده به که می نگری، به کسی می نگری که او تو را از من بهتر بود،‌ای پسر آدم روی به من آور که من تو را بهتر از آن چیز که تو به وی نگرانی.
ادبی دیگر آن است که به تقرب و ترحیب پادشاه و تمکین و مجال محادثه و مساحره یافتن در حضرت عزت مرتبه خود را فراموش نکند و از حد عبودیت و اظهار فقر و مسکنت متجاوز نگردد تا به طغیان منسوب نشود.
ادبی دیگر اصفای سمع است با کلام الهی و حسن استماع اوامر و نواهی به ترک اصفا با حدیث نفس.
ادبی دیگر ادب سؤال و تحسین خطاب است. چندانکه معنی سؤال و خطاب از صورت امر و نهی و نفی دورتز به ادب نزدیکتر
ادبی دیگر اختفای نفس است در مطاوی انکسار و گم کردن وجود خود در ظهور آثار نعمت الهی وقتی که نعمتی از نعمتهای او بر خود یاد کند.
ادبی دیگر حفظ اسرار الهی است. باید که چون بر سری از اسرار ربوبیت وقوف یافت و محل امانت و مستودع اسرار گشت، افشای آن به هیچ وجه جایز ندارد.
ادبی دیگر مراعات ادب اوقات سؤال و دعاست و اوقات صموت و سکوت. و آداب حضرت قرب بسیار است هر که به این هفت ادب محافظت نماید از رعایت دقاقیق آداب دیگر امید است که بی بهره نماند و فی الجمله به هیچ حال مراعات ادب حضرت از بنده ساقط نشود الا در حال فنا و استفراق در عین جمع.
در آداب حضرت رسالت
نزدیک اهل تحقیق و محبان صدق معلوم و محقق است که محبوب ، محبوب بود. چه هر که محبوب محبوب را دوست ندارد علامت آن است که محبوب او به علت غرضی معلول و مدخول است. و اینچنین کسی به حقیقت محب نفس خود باشد نه محب محبوب و محبوب را به علت آنکه وسیلت انتفاع و محل التذاذ نفس خود داند دوست دار و نه به ذات و حقیقت. و محبان صادق که از علت هوا و مراد نفس صافی گشته باشند و از شائبه هستی خالص شده خود را از برای محبوب خواهند. نه محبوب را از برای خود،‌ و هستی خود را فدای او خواهند، نه او را فدای خود و مراد او را بر مراد خود مقدم دارند بلکه ایشان را خود هیچ مراد نبود الا مراد محبوب. و همچنانکه محبوب محبوب محبوب خود بود، وسیلت وصول به حضرت محبوب هم محبوب بود. و پیش اهل ایمان و ایقان معین و مبین است که رسول (ص) هم محبوب اله است و هم وسیلت حضرت پادشاه تعالی و تقدس. پس محبت الهی اقتضای صدق محبت رسول کند (ص).
همچنانکه حق سبحانه و تعالی را پیوسته بر جمیع احوال خود ظاهراً و باطناً واقف و مطلع بیند، رسول علیه الصلوه والسلام را نیز بر ظاهر و باطن خود مطلع و حاضر بیند تا مطالعه صورت تعظیم و وقار او همواره بر محافظت آداب حضرتش دلیل بود و از محافظت او سراً و علناً شرم دارد و هیچ دقیقه از دقایق آداب صحبت او فرو نگذارد.
و ادب دیگر بعد از تمهید قاعده اعتقاد کمال متابعت سنت و طریقه اوست به دوام اجتهاد. باید که متأدب در متابعت سنت رسول الله غایت جهد مبذول دارد و اهمال در آن جایز نشمارد و یقین داند که درجة محبوبی نتوان یافت الا به مراعات سنن و نوافل.
و فی الجمله باید که در جمیع حالات و اعتقادات و اقوال و افعال، تعظیم و توقیر رسول الله را با تعظیم الهی مقارن دارد و طاعت او را با طاعت حق لازم شمارد «قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» ایمان به خدای و یگانگی او بی مقارنت ایمان به محمد و اقرار به رسالت او صحی و مقبول نیست و ادای فرایض را بی سنن رواتب به حضرت عزت طریق وصول نیست. تعظیم او را عین تعظیم حق بیند و طاعت او محض طاعت اله سبحانه تعالی و من یطع الرسول فقد اطاع الله.
 
آداب مرید و مراد
احتیاج به انبیاء در پرورش انسان
«بدان که چون خداوند طلسم ملک و ملکوت بر یکدیگر نسبت آن را چنان محکم کرد که هیچ آدمی و ملک به تصرف نظر خویش هر چند بکوشند آنرا باز نتوانند گشود و اگر توانستی روح هرگز در زندان سرای دنیا قرار نگرفتی.
بندهای طلسم اعظم را یا او تواند گشود یا کسی که مفتاح به دست او دهد. حق تعالی چون خواست که طلسم اعظم موجودات گشاید و روح انسانی را از قید حبس قالب خلاص دهد و به عالم قرب باز رساند در هر قرن و عصر یکی را از جمله خلایق برگزید و از همه بندگان برکشید و به نظر عنایت مخصوص گردانید.
پس روح انبیاء که در صف اول بودند در مقام بی واسطگی از نظرهای خاص حق تعالی پرورش یافته بودند که در طلسم گشایی عالم صورت آدم وقت خویش باشند آنگاه خلایق به واسطه هدایت ایشان طلسم گشودن درآموزند.
در دبیرستان شریعت ابتدا باید مقدمات آن را آموخت که هر امری از اوامر شرع کلید بندی از بندهای آن طلسم اعظم است و چون به حق هر یک در مقام خویش قیام نمودی بندی از طلسم گشاده شود.
چون معلوم شد که بندهای طلسم وجود انسانی جز به کلید شریعت نمی توان گشود، حقیقت دان که شریعت را صاحب شرع باید و آن انبیاء اند.
 
مقام شیخی و شرایط و صفات آن از نظر نجم الدین رازی
چون مرید صادق عاشق جمال ولایت شیخ گشت، شایستگی قبول تصرف ولایت شیخ در او پدید آید. در این حال مرید بر مثال بیضه ای بود در بیضگی انسانیت و بشریت خویش بند شده و از مرتبه مرغی که عبودیت خاص عبادت از آن است بازمانده چون توفیق تسلیم تصرف ولایت ؟؟ کرامت کردند بیضه صفت شیخ او را در تصرف پر و بال ولایت خویش گیرد، و همت عالی خویش بر او گمارد و مراقب حال او گردد.
مع هذا نه هر مرغی در این مقام، اگر چه به درجه مرغی رسیده است شیخی را بشاید چنانکه مرغان صورت نه هر مرغی بر تواند آورد مرغی باید که چون تصرف مرغ و پرورش او به کمال بیافت دیگرباره یک چندی در تصرف خروه آید و داد تسلیم او بدهد، تا تصرف خروه در او به کمال رسد و از او بیضه پدید آید و آنگه بیضه تمام بریزد و کنگ شود پس او را باز نشانند و بیضه ها در زیر او نهند او را اکنون تصرف در آن مسلم باشد و مقصود به حصول پیوندد.
با این همه شرایط مقام شیخی در حد و حصر نیاید اما باید که با این ارکان که نموده آمد بیست صفت در او موجود باشد به کمال، که اگر یک صفت را از آن جمله نقصانی باشد به قدر آن خلل و نقصان مرتبه شخی باشد و آن بیست صفت عبارتند از:
1- علم، که به قدر حاجت ضروری باید که از علم شریعت با خبر باشد تا اگر مریدی به مسئلتی ضروری محتاج شود از عهدة آن بیرون تواند آمد.
2- اعتقاد،‌باید که اعتقاد اهل سنت و جماعت دارد و به بدعتی آلوده نباشد تا مرید را در بدعتی نیاندازد که معامله اهل بدعت منحج و منجی نباشد.
3- عقل، باید که با عقل دینی عقل معاش دنیا به کمال دارد تا در تربیت مرید به شرایط شیخوخیت قیام تواند نمود.
4- سخاوت، باید که سخی باشد تا به مایحتاج مرید قیام تواند نمود و مرید را از مأکول و مشروب و ملبوس ضروری فارغ وار و تا به کلی به کار دین مشغول تواند بود.
5- شجاعت، باید که شجاع و دلیر و دلاور باشد تا از ملازمت خلق و زبان ایشان نیاندیشد و مرید را به قول کس رد نکند و او را از جاسدان و بدخواهان نگاه تواند داشت.
6- عفت، باید عفیف النفس باشد و به جد و هزل به زنان و شاهدان التفات نکند تا مرید در تهمت و ریبت نیفتد.
7- علو همت، باید که به دنیا التفاتی نکند الا به قدر ضرورت اگر چه قوت آن دارد که او را قوت دنیا مضر نباشد و در جمع مال نکوشد و از مال مرید طمع بریده دارد تا مرید در اعتراض نیفتد و ارادت فاسد نکند.
8- شفقت، باید که بر مرید مشفق باشد و او را به تدریج بر کار حریص می کند و باری بروی ننهد که او تحمل نتواند کرد و او را به رفق و مدارا در کار آورد
9- حلم، باید که حلیم و بارکش باشد و به هر چیز زود در خشم نشود و مرید را نرنجاند مگر به قدر ضرورت تأدیب، تا مرید نفور نگردد و از دام ارادت نجهد.
10- عفو، باید که عفو را کار فرماید تا اگر از مرید حرکتی بر مقتضای بشریت در وجود آید از آن در گذرد و از وی در گذرد.
11- حسن خلق، باید که خوشخوی باشد تا مرید را به درشتخویی نرمانه و مرید از روی اخلاق خوب فرا گیرد، که نهاد مرید آینه افعال و احوال و اخلاق شیخ باشد و گفته اند که : جمال ولایت پیران در آینه احوال مریدان مشاهده توان کرد.
12- ایثار، باید که در او ایثار باشد تا مصالح مرید را بر مصالح خویش ترجیح نهد و خط خویش بر وی ایثار کند.
13- کرم ، باید که در وی کرم ولایت باشد تا مرید را بخشش ولایت تواند کرد. شیخ احمد غزالی می گوید: «ایشان خدای بخش باشند»
14- توکل، باید که در وی قوت توکل باشد تا به سبب رزق مرید متأسف نشود و مرید را از خوف اسباب معیشت او رد نکند، اگر یکی باشند اگر هزار، داند که هر که آید روزی او از پی او می آید تا پیشتر آمده باشد.
15- تسلیم، باید که تسلیم غیب باشد، تا حق – تعالی – هر که را خواهد آورد و هر که را خواهد برد. نه به آمدن مریدان زیادتی حرص نماید و نه به رفتن ایشان در کار سست شود. و آنچه وظیفه بندگی است به جای می آورد و هر کس که به او پیوست او را آورد. حق شناسد و خدمت او خدمت حق داند و هر کس که برود او را برده حق داند و به آمد و شد ایشان فربه و لاغر نشود.
16- رضا، باید به قضای حق رضا دهد، و در تربیت مریدان به شرایط شیخی و جهد بندگی قیام نماید باقی بدانچه حق – تعالی – راند بر مریدان از یافت و نایافت و قبول و رد راضی باشد و بر احکام ازلی اعتراض نکند.
17- وقار، باید که به وقار و حرمت با مریدان زندگی کند، تا مرید گستاخ و دلیر نشود و عظم شیخ و وقع او از دل مرید نشود که موجب خلل ارادت باشد. بزرگان گفته اند: تعظیم شیخ بیش از تعظیم پدر باید.
18- سکون، باید که در وی سکونتی باشد تمام و در کارها تعجیل ننماید و به آهستگی در مرید تصرف کند تا مرید از خالی در انکار نیفتد
19- ثبات، باید که در کارها ثابت قدم و درست عزیمت باشد و با مرید وفادار و نیکو عهد بود تا به بی ثباتی و بدعهدی حقوق مرید فرو نگذارد و به هر حرکتی همت از او باز نگیرد و سعی او باطل نکند.
20- هیبت، باید که با هیبت باشد و نفس مرید را از هیبت ولایت شیخ شکستگی و آرامش باشد و شیطان را از سایه و هیبت ولایت شیخ یارای تصرف در مرید نباشد.
پس چون شیخ بدین کمالات و مقامات و کرامات و صفات و اخلاق موصوف و متجلی و متخلق باشد، مرید صادق به اندک روزگار در پناه دولت ولایت او به مقصد و مقصود رسد.
اما مرید باید که نیز به اوصاف مریدی آراسته بود و به شرایط آداب ارادت قیام نماید تا نور علی نور بود و فضل حق با جهد او قرین باشد که اصل آن است.
آداب و وظایف شیخ نسبت به مرید از نظر عزالدین محمود کاشانی
همچنانکه مرید را با شیخ ادبی است که آن حق ارادت است، شیخ را با مرید هم ادبی است که آن حق تربیت است و آداب شیخی آنچه فهم بدان محیط شد هم پانزده است:
1- تخلیص نیت و تفقد سبب ، باید که نخست از خود باز جوید تا باعث بر آن داعیه، رغبت تقدم و تشیخ و محبت استتباع و تفوق که نفوس بنی آدم بر آن مجبول اند نبود و نفس خود را با آنکه به صفت طمئینیت و انطفای نوایر طبیعت متصف بیند هنوز متهم دارد چه شاید که داعیه استجلاب قلوب و صرف وجوه مردم با خود بر روی از غایت لطافت مستور ماند و بر آن اطلاع نیفتد. پس به تعجیل متعرض تصرف در مریدان نشود و در توقف دارد تا وقتی که به کثرت انابت و صدق تضرع و ابتهال از حضرت الهی تصرف حقیقت حال و استکشاف آن کند و حجاب شبهت برخیزد.
2- معرفت استعداد، باید که پیش از تصرف در استعداد مرید نگرد، اگر در وی استعداد سلوک طریق مقربان بیند، او را به طریق حکمت و تلویح احوال اهل قرب دعوت کند. و اگر بیند که استعداد طریق ابرار بیش ندارد او را به موعظت حسنه و ترغیب و ترهیب و ذکر بهشت و دوزخ دعوت کند.
3- تنزه از مال مرید، باید که به هیچ وجه طمع به مال مرید یا خدمت او نکند و بدان تعلق نسازد و تربیت و ارشاد را که بهترین صدق است در مقابله قبول عوضی، باطل نگرداند. و اگر مرید خواهد که یکپارچگی از اموال و املاک بیرون آید شیخ را اجازت آن وقتی مسلم بود که در مقابله آن، حالی که موجب تسلی و جمعیت خاطر مرید بود عوض تواند داد و مرید قابل آن بود و اگر داند که هنوز نگرانی باقی خواهد بود مقدار مالا بد بوی بگذارد و در انفاق زاید اجازت دهد.
4- ایثار، باید که بر شیخ ایثار خطوط و قطع تعلقات ظاهر غالب بود تا به مطالعه آثار آن صدق و تعییین مرید زیادت گردد و قطع تعلقات بر او آسان شود و رغبت تجریدش قوت گیرد و عقده تهمت حال شیخ که سده مجاری فیض است از او منحل گردد و با طنش بر صحت تصرفات شیخ جازم شود و باید که اگر فتوحی دست دهد زاید از قدر ضرورت بر فقرا و مساکین تفرقه کند.
5- موافقت فعل با قول در دعوت، هر گاه که مرید را با فعلی یا ترکی دعوت خواهد کرد اول باید که آن معنی در حال او ظاهر شود تا مرید آن دعوت را به معاونت زبان فعل بی تهمتی به آسانی قبول کند. چه مجرد زبان قول در نفوس زیادت تأثیری و نفعی ندارد.
6- رفق با ضعفا، هرگاه که در مریدی مشاهده ضعف عزیمت و ارادت کند و داند که در مخالفت نفس و ترک مألوفات صدق عزیمتی ندارد، باید که با وی مدارات نماید و بر حد رخصتش اختصار فرماید تا زود متنفر نگردد، و به طول مدت و کثرت مخالفت با فقرا جنسیتی بیابد. چه شاید که بعد از آن دواعی عزیمت در او منبعث شوند و به تدریج از خصیض رخصت به اوج عزیمت رسد.
7- تصفیه کلام، باید که کلام خود را از شوایب هوا صافی دارد تا در مرید اثر منفعت آن پدید آید چه تأثیر سخن در دل به مثابت تخم است اگر تخم فاسد بود مثمر نباشد و فساد کلام به مداخلت و ممازجت هوا بود و دخول هوا در کلام یا از جهت استجلاب قلوب مستمعان افتد، و این معنی لایق حال مشایخ نبود. یا از جهت اعجاب نفس به سبب استحلاء کلام خود، و ظهور این صفت در نفس پیش اهل حقیقت محض جنایت است پس شیخ را در مکالمت با مرید لازم بود که اول تخم کلام از شوایب هوا تنقیه کند و آنگاه در زمین دل وی افشاند و آنرا به حق سپارد تا از اختطاف طایر نیسان و آفت تصرف شیطان نگاه دارد و ثمره آنرا به سلامت باز سپارد.
8- رفع قلب به حضرت الهی در حال کلام، باید که چون با مرید سخنی خواهد گفت اول دل به حضرت الهی پردازد و از وی طلب معنی که مهم وقت و متضمن فایده و صلاح حال مستمع بود کند، تا زبان او به حق ناطق باشد و کلامش در افادت صادق. و چنین گویند در سماع کلام خود با مستعمان دیگر مساوی بود.
9- کلام به تعریض، هرگاه که در مرید چیزی مکروه یا مستنکر معلوم کند و خواهد که او را بر آن تقریعی و توبیخی نماید تا در ازالت آن کوشد باید که آن سخن به تعیین و تصریح با او نگوید بل به طریق تعریض و کنایت به جماعتی که حاضر باشند سخنی در اندازد که مفهوم آن بر مراد دلالت کند.
10- حظ اسرار مرید، باید که اسرار مرید نگاه دارد و آنچه از مکاشفات و کرامات او معلوم کند اظهار اذاعت آن ننماید و به مشافهه با او در خلوت تحقیر و تصغیر آن کند و گوید که امثال این احوال اگر چه نعم الهی است و لکن وقوف در آن و نظر بر آن سبب بستگی راه مرید است و حق این نعمت ها آن است که آنرا به شکر مقابله کنند و نظر از آن باز گیرند و به مطالعه منعم از ملاحظه نعمت او مشغول شوند والا در نقصان و خسران بمانند.
11- عفو از زلات مرید، باید که اگر در مرید تقصیری بیند به ترک خدمتی یا اهمال ادبی آنرا از وی عفو کند و بر وفق و مدارات و تعطف و تلطف او را بر آن خدمت و ادب تحریض فرماید. از رسول الله (ص) به روایت ابن عمر رسیده است که وقتی مردی به حضرت رسالت آمد و گفت یا رسول الله کم اعنوا عن الخادم گفت: کل یوم سبعین مره.
12- نزول از حق خود، باید که از مرید توقع تعظیم و تعجیل ندارد اگر چه حق او آن است و مرید را قیام نمودن بر آن از اهم آداب. و لکن شیخ را توقع بر آن پسندیده نبود و تواضع نمودن و از این حق فرو آمدن به غایت نیکو بود.
13- قضای حقوق مرید، باید که در حال صحت و مرض از قضای حقوق تقاعد ننماید و به سبب اعتماد بر صدق ارادت ایشان اهمال آن جایز نشمرد.
14- توزیع اوقات بر خلوت و جلوت، باید که اوقات او مستغرق مخالطت با خلق نبود و دعوی قوت حال و کمال تمکین و حضور، او را بر آن باعث نشود چه رسول (ص) با کمال حال و قوت تمکین همه روزه در صحبت مردم نبوده است بلکه گاهی از برای استمداد فیض رحمت خلوت گزیده است و گاهی از جهت افاضت آن بر خلق در صحبت بوده . پس شیخ باید که او را خلوتی بود خاص که در آنجا به وظایف طاعت مشغول باشد و از بهر صلاح حال خود و دیگران به تضرع و ابتهال از حضرت ذوالجلال مدد خواهد تا جلوتش در حمایت خلوت از غایله اشتغال به خلق مأمون بود.
15- اکثار نوافل، باید که غلبه استلای حال او را از تعمیر اوقات به صرالح اعمال مانع نگردد و با خود تصور نکند که مرا بدین احتیاج نیست که رسول (ص) با کمال حال بر نوافل طاعات مواظبت نموده است و از نماز تهجد و نماز چاشت و نماز زوال و روزه تطوع و دیگر نوافل مستغنی نبوده آمده است که شبی در نماز چندان بیاستادی که قدمهای مبارکش متورم گشتی.
شرایط و صفات مریدی و آداب آن از نظر نجم الدین رازی
بدانکه ارادت دولتی بزرگ است، و تخم جمله سعادتهاست،‌ و ارادت نه از صفات انسانیت بلکه پرتو انوار صفت مریدی حق است. چنانکه شیخ ابوالحسن فرقانی می گوید: «او را خواست که ما را خواست» مریدی صفت ذات حق است و تا حق – تعالی – بدین صفت بر روح بنده تجلی نکند عکس ؟؟ در دل بنده پدید نیاید و مرید نشود.
و اگر کسی را نفس و شیطان غرور دهد: «که دلیل این راه پیغمبرانند و لطف حق – تعالی – بس است و قرآن و علم شریعت جمله بیان راه خداست،‌به شیخ و مربی و دلیل چه حاجت؟
جواب او آن است که : شک نیست که دلیل این راه پیغمبر است و لطف حق و قرآن و علم شریعت. و لیکن مثال این همچنان است که اطبای حاذق آمدند و الهام حق ایشان را مدد کرد تا عمرهای دراز رنجها بردند و سعی ها نمودند و انواع امراض و علل بشناختند و بر خواص ادویه اطلاع یافتند و معاجین و اشربه بساختند، و در کتب شرح هر یک بدادند.
بعد از آن جمعی از شاگردان از آن اطبای حاذق آن علوم در آموختند و در خدمت ایشان ممارست و معالجت کردند و تجربه ها حاصل کردند و بر قانون استادان به طبیعی مشغول شدند و جمعی دیگر را که استعداد تحصیل این علوم داشتند تربیت کردند و در این کار به کمال رسانیدند و همچنین قرناً بعد قرن از هر طایفه ای شاگردان می خاستند.
پس طبیب حاذق باید که تمام بیماری ها بشناسد و در معالجه رعایت آن دقایق کند تا مرض زایل شود و صحت روی نماید.
چون مرید به دست قوت ارادت و همت علایق و عوایق قطع کرد، و به خدمت شیخ پیوست باید که به خاصیت بیست صفت که از شرایط و آداب مریدی است متصف و مخصوص گردد تا داد صحبت شیخ بتواند داد و سلوک این راه به کمال او را دست دهد و آن بیست صفت عبارتند از:
1- توبه، باید که تو بتی نصوح کند از جملگی مخالفان شریعت،‌و این اساس محکم نهد، که بنای جمله اعمال براین اصل خواهد بود و اگر این اصل به خلل باشد در بدایت کار، خلل آن ظاهر شود در نهایت کار، و جمله باطل گردد و آن رنج که برد حبط شود.
و توبه را در جمله مقامات به کار برد زیرا که در هر مقام از مقامات سلوک گناهی است مناسب آن مقام.
2- زهد، یاد که از دنیا به کلی اعراض کند. نه اندک گذارد و نه بسیار. و اگر خویشان و متعلقان محتاجند جمله بر ایشان قسمت کند و اگر خویشان ندارد جمله مال در راه شیخ نهد، تا در مصالح مریدان صرف می کند او بدان مقدار قوت و لباس که شیخ دهد قانع باشد.
3- تجرید،‌باید که مجرد شود و قطع تعلقات سببی و نسبی کند تا خطر او بدیشان ننگرد.
4- عقیده، باید که بر اعتقاد اهل سنت و جماعت باشد و از بدعتها پاک بود و بر مذهب ائمه سلف رود و از تشبیه و تعطیل و رفض و اعتزال مبرا بود. و به تعصب آلوده نباشد،‌و هیچ طایفه را از اهل قبله تکفیر نکند و لعنت روا ندارد.
5- تقوا، باید که پرهیزکار و ترسناک بود و در لقمه و لباس احتیاط کند. و لیکن مبالغت ننماید تا در وسوسه نیفتد که آن هم مزموم است و تا تواند به عزایم کار کند و گرد رخصتها نگردد. و در طهارت و نظافت کوشد به قدر وسع، و در آن غلو نکند تا به وسوسه نینجامد.
6- صبر، باید که در تحت تصرفات اوامر و نواهی شرع، و اشارات شیخ بر قانون شیخ صابر باشد و مقاسات شداید کند و ملالت و سآمت به طبع خویش راه ندهد و اگر از این معنی چیزی در وی پدید آید به تکلف از خود دور کند.
7- مجاهده، باید که پیوسته توسن نفس را به لجام مجاهده ملجم دارد و البته با او رفق نکند مگر به قدر ضرروت و تا تواند خوش آمد او بدو ندهد که نفس همچون شیر گرسنه است اگر او را سیر کنی قوت یابد و تو را بخورد.
8- شجاعت،‌باید که مردانه و دلیر باشد، تا با نفس و مکاید او مقاومت تواند نمود و از مکر و حیله شیطان نیندیشد که در این راه شیاطین جن و انس بسیار باشد دفع و قهر ایشان به شجاعت توان کرد.
9- بذل، باید که در او بذل و ایثار باشد که بخل قیدی عظیم و حجابی بزرگ است و در بعضی مقامات باشد که دنیا و آخرت بذل باید کرد و گاه باید که از سرجان برباید خاست.
10- فتوت، باید که جوانمرد باشد چنانکه حق هر کسی در مقام خویش می گذارد و قدر وسع و حق گذاری از کس طمع ندارد انصاف دهد و انصاف نطلبد.
11- صدق، باید که بنای کار و معامله خویش بر صدق نهد و با خدای راستی پیشه گیرد و از کذب و خیانت دور باشد و آنچه کند برای خدا کند و نظر از خلق به کلی منقطع گرداند.
12- علم، باید که آنقدر علم حاصل کند که از عهده فرایض که بر وی واجب است، از نماز و روزه و دیگر ارکان به قدر حاجت بیرون تواند آمد و در طلب زیادتی نکوشد که از راه بازماند مگر وقتی که به کمال مقصود رسد. اگر مقتدایی خواهد کرد، و مرتبه پیشوایی یافته باشد تحصیل مفید بود از علوم کتاب و سنت و در هیچ حال به علم لاینفع مشغول نشود.
13- نیاز، باید که در هیچ مقام نیاز از دست ندهد و اگرچه در مقام ناز می افتد خود را به تکلف با عالم نیاز می آورد که نیاز مقام خاص عاشق است و نام مقام خاص معشوق.
14- عیاری، باید که در این راه عیاروار رود، که کارهای خطرناک بسیار پیش آید باید که لاابالی وار خود را در اندازد و هیچ عاقبت اندیشی نکند و از جان نترسد و روزی هزار بار باید که سر خود را در زیر پای تواند نهاد.
15- ملامت، باید که ملامتی صفت باشد و قلندر سیرت، نه چنانکه بی شرعی کند و پندارد که ملامت است! حاشا و کلا، آن راه شیطان و دلالت اوست و اهل اباحت را از این ؟؟ به دوزخ برده اند ملامتی بدان معنی باشد که نام و ننگ و مدح و ذم و رد و قبول به نزدیک او یکسان باشد و به درستی و دشمنی خلق فربه و لاغر نشود و این اضداد را یکرنگ شمارد با همه خلق خدای به صلح باشد و با نفس خود به جنگ.
16- عقل، باید که به تصرف عقل حرکت او مضبوط باشد تا حرکتی برخلاف رضای شیخ و فرمان و روش او از در وجود نیاید که جمله رنج و روزگار او در سرکوب خاطر شیخ و رد ولایت او شود و نیز آنچه حاصل کند از این کار به رنج و مشقت به تصرف عقل، نگاه شاید داشت.
17- ادب، باید که مؤدب و مهذب اخلاق باشد و راه انبساط و ظرافت بر خود بسته دارد و در حضرت شیخ به وقار و سکون و تعظیم نشیند، تا از او سخنی نپرسند، نگوید و آنچه گوید به سکونت و رفق گوید، و راست گوید و به ظاهر و باطن اشارت شیخ را منتظر و مترصد باشد.
 

 

اعتیاد به مواد مخدر در جوامع مختلف


این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
 
 افزودن
 
فهرست مطالب
مقدمه ۴
بیان مسئله ۵
دیدگاه‌های نظری دقیق ۸
مهمترین نظریات انحرافات ۹
۱- نظریة بی‌هنجاری ۹
۲- نظریه تضاد ۱۰
۳- نظریه پیوند افتراقی ۱۱
۴- نظریه برچسب (انگ زنی) ۱۲
۵- نظریه ناهماهنگی ۱۳
۶- نظریه انحراف از هنجارها ۱۴
علل اعتیاد از نظر فریمان و اسکات ۱۴
علل اعتیاد از نظر «فایت استون» ۱۵دمه
 
 
زندگی اجتماعی انسان تحت حاکمیت قواعد و هنجارهای اجتماعی است. اگر ما از قواعدی که انواع رفتار را در زمینه‌های معینی به عنوان رفتارهای مناسب و رفتارهای دیگری را به عنوان رفتارهای نامناسب تعریف می‌کنند، پیروی نمی‌کردیم، فعالیتهایمان دستخوش هرج و مرج می‌گردید.
از سوی دیگر زندگی اجتماعی انسان با پدیده‌های اجتماعی نمود می‌یابد. پدیده‌های اجتماعی در واقع واقعیت‌هایی هستند که جزء ذاتی زندگی اجتماعی بشر می‌باشند. حال اگر برخی از این پدیده‌ها در وضعیتی قرار گیرند که از سوی جامعه، منفی تلقی شوند، ممکن است که در حیات مطلوب اجتماعی اثر نامناسب گذارده و یا آن را تهدید نمایند. اما باید دانست که تلقی منفی از یک پدیده اجتماعی در همه جوامع یکسان نیست و شاید معدودی از این پدیده‌ها را بتوان یافت که وجود آنها در تمام یا اغلب جوامع همراه با تلقی منفی باشد. همچنین در یک جامعه خاص نیز تشخیص مثبت یا منفی بودن یک پدیده در میان گروه‌ها یا افراد مختلف، لزوماً یکسان نمی‌باشد. در این میان تلقی رهبران سیاسی جامعه، فراتر از یک تلقی فردی بوده و به مقدار زیادی در روند حیات جامعه تأثیر دارد.
 
اعتیاد به مواد مخدر یکی از مسائل مبتلا به امروز جهان است. پدیده‌ای است که بیش از پیش نسل امروز و فردا را تهدید به نابودی می‌کند و این امر تقریباً درد جدیدی است، روزی نیست که سمینارها و کنفرانس‌هایی با شرکت عده‌ای صاحب نظران دنیا در زمینه‌های جرم شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و… تشکیل نگردد و در پی از بین بردن این درد بی‌درمان نباشند. ولی از آنجا که در فکر شناخت زمینه‌های اعتیاد بر نمی‌آیند غالباً طرق درمان پیشنهادی آنان نیز چاره درد نمی‌کند. این است که می‌بینیم هر روز بر تعداد معتادین چه در ایران و چه در جهان افزوده می‌گردد.
 
بیان مسئله
مصرف مواد مخدر همچون خشخاش، هروئین، تریاک، ماری جوانا و … تا حدودی بهتر از دیگر انواع انحرافات نشان می‌دهد که تا چه حدی هر جامعه، برحسب زمان، مکان، جنس، سن، قوم، قبیله و طبقه مسائل جامعوی را تعریف و ارزش‌گذاری می‌کند.
 
امروزه مصرف این مواد و امثال آن، آثار مخرب اعتیاد و قاچاق انواع مواد مخدر بر ساختار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع آسیب رسانده و نه تنها بصورت یک تهدید ملی بلکه فراتر از مرزهای ملی بصورت یک مسئله پیچیده جهانی در آمده که شعاع مضرات و اثرات زیانبار آن گریبان‌گیر کشورهای بی‌شماری شده است که شدت و وسعت این بحران که از گذشته‌های دور بر جامعه جهانی سایر افکنده برحدی که علاوه بر مسئوولین کشورهای توجه بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان مسائل علوم اجتماعی را نیز به خود معطوف نموده و علی رغم رویکردهای جامع و تمهیدات اتخاذ شده در حل و کاهش این معضل در سطح ملی، منطقه‌ای و جهانی، هر روز عملاً شاهد وخامت بیشتر اوضاع و تشدید این مسئله مهم می‌باشیم.
 
اما اینکه چرا و چگونه اعتیاد بر مواد مخدر به عنوان مسأله تلقی می‌شود، بیشتر مربوط به نظر افراد و تجربه شخصی آنان است. چرا که در سالهای اخیر تعداد فزاینده‌‌ای از مدم عام شهرها طرز تلقی بامدار او اغماضی را پذیرفته‌اند و معتقد شده‌اند که این قوانین هستند که مواد مخدر را خطرناک جلوه می‌دهند و در نتیجه مسائل مربوطه را نیز پدید می‌آورند. با این وجود در جامعه ما بسیاری از مواد مسأله ساز تلقی می‌شوند زیرا که اغلب آنها، افراد را ناکار می‌سازند و توانائی آنان را برای ساماندهی امور خویش، اداره زندگی شخصی و خانوادگی دچار اختلال می‌کنند.
 
و این مسئله بدان علت است که با مصرف این مواد، فرد معتاد حرمت ارزش های اخلاقی و جر هنجارهای جامعوی را پاس ندارند و در نتیجه قوانین را زیر پا گذارند و با پرخاش موجبات آزار دیگران را فراهم آورده و در نهایت دست بجرایم و جنایات آشکار یا پنهان مالی یا جانی بزنند.
 
اگر این واقعیت را بپذیریم که انسان موجودی است اجتماعی و ساخته پرداخته بنیادهای فرهنگی، اقتصادی و روابط و مناسبات اجتماعی جامعه‌ای که در آن پرورش یافته، پس ناچار باید این به این حقیقت که پدیده‌های ناهنجاری همچون، دزدی، روسپیگری، اعتیاد و … نیز ناشی از مناسبات و روابط حاکم در درون یک جامعه است. به این ترتیب مشخص می‌شود که اعتیاد نه یک بیماری شخصی. بلکه یک عارضه اجتماعی است. به عبارت دیگر باید در کنار مسائل تاریخی و سیاسی گرایش به اعتیاد ـ که البته از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است ـ به جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی آن نیز توجه کافی مبذول نمائیم و ساده‌انگاری مسئله را تنها در روابط با معتاد و خصوصیات شخصی و روانی آن ملاحظه کنیم. چرا که اعتیاد یک مشکل اجتماعی است و باید در عمق جامعه ریشه‌یابی شود.
 
معمولاً واکنش اجتماعی مردم در مورد مصرف مواد مخدر در طول قرون متفاوت بوده و متأسفانه باید به این حقیقت تلخ اعتراف نمود که اعتیاد را بیشتر یک مسئله شخصی و فردی می‌دانند نه اجتماعی و این در حالی است که اعتیاد یک مسئله اجتماعی است و نه شخصی. ما هنوز هم در دوره‌ای هستیم که تصویر یک «معتاد محکوم است»، «مغعتاد مظنون است» و … در جامعه ما بدون اینکه بیان کرده باشند رواج دارد، تا شاید بتوان از شیوع آن جلوگیری کرد و اجرای قوانین را تشدید نمود اگر امروز، نسل جوان دیگر به شعارهای ضد اعتیاد اعتقادی ندارند بدین سبب است که انواع جدید از مواد و فرا شدهای مخدر در اختیار آنان قرار می‌گیرد.
 
بنابراین مسئله گرایش جوانان به مواد مخدر از این نظر اهمیت دارد که پاره‌ای از عوامل اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و فرهنگی، در زمینه‌های آماده فرد را به سمت اعتیاد سوق می‌دهند. به بیان دیگر «معتاد شدن» ارثی نیست بلکه مجموعه‌ای از شرایط فوق که دارای ریشه‌های متفاوتی هستند، زمینه ساز اعتیاد می‌شوند. در هیچ موردی کنش اعتیاد از نسل پیشین به نسل پسین به میراث نمی‌رسد، بلکه تنها گرایش بدان است که می‌تواند جنبه ارثی داشته باشد. بدینسان است که افراد تحت تأثیر انگیزه‌های جرم زای جامعه در معرض جرم قرار می‌گیرند.
 
در نتیجه از آنجا که شخصیت فرد معتاد محصول کارکردهای زیستی ـ جامعوی است. اهمیت طرخ و پرداختن به این مسئله که چرا جوانان به سمت اعتیاد کشیده می‌شوند و نقش عوامل اقتصادی و اجتماعی در این میان به روشنی هویدا می‌شود.
 
دیدگاه‌های نظری دقیق
جامعه شناسان برای فهم عمل انجرافات به عوامل اجتماعی و فرهنگی شکل دهندة رفتار انسان توجه دارند و در تبینهای جامعه شناختی خود بر ساخت اجتماعی الگوهای کنش متقابل فرد و دیگر اعضاء جامعه تکیه کرده، بر موارد زیر اشاره می‌‌کنند:
1) جامعه پذیری ناقص
بر اساس این نظر اگر فردی به درستی اجتماعی نشده باشد، هنجارهای فرهنگی را در شخصیت خود عجین نمی‌سازد و به همین سبب نمی‌تواند میان رفتار شایسته و ناشایسته تمایز بگذارد.
2) انحراف آموختنی است:
جامعه شناسان معتقدند که بسیاری از رفتارهای انحرافی، اکتسابی و قابل انتقال از شخص به شخص دیگری است.
3) نارسائیهای فرهنگی و ساختار اجتماعی:
هر جامعه نه تنها هدفهای پذیرفته شدة فرهنگی دارد، بلکه وسایل پذیرفته شده را نیز برای نیل به این هدفها در اختیار دارد. هرگاه به عللی این وسایل در اختیار فرد گذاشته نشود احتمال می‌رود، منحرف گردد.
 
مهمترین نظریات انحرافات
1- نظریة بی‌هنجاری
بی‌هنجاری حاصل وضعیت آشفته‌ای است که هنجارها از بین رفته و یا در تضاد قرار گرفته‌اند. جوامعی که در آنها بی‌هنجاری به شکل وسیع وجود داشته باشد، از آنجایی که اعضای آن جامعه برای رسیدن به مقاصد مشترک، خطوط راهنما در اختیار ندارند و احساس جدایی و بی‌جهتی می‌کنند، در خط تلاش قرار می‌گیرند.
هنگامی که فرد دچار حالت «آنومیک» می‌شود، وابستگی و احساس تعلق خود را به گرئوه از دست می‌دهد، هنجارهای گروهی را بعنوان سرمشق نمی‌پذیرد و از آنها می‌گریزد و برای مدتی در بی‌هنجاری یا دقیق‌تر در کم هنجاری و یا کژهنجاری به سر می‌برد. زیرا هنجار مطلوبی نمی‌یابد تا جایگزین هنجارهای پیشین سازد.
 
برای اطمینان، البته تمام هنجارها را از دست نمی‌دهد ولی خودش را کنار می‌کشد و کمتر خود را با دیگران همنوا و همسان می‌یابد. (شیخاوندی، 13).