دانلود پروژه مقاله تحقیق گزارش کارورزی و کارآفرینی

این وبلاگ با مساعدت دوستان عزیزم آماده کمک به شما عزیزان میباشد

دانلود پروژه مقاله تحقیق گزارش کارورزی و کارآفرینی

این وبلاگ با مساعدت دوستان عزیزم آماده کمک به شما عزیزان میباشد

مقاله چهره پردازی و صحنه آرایی از دیدگاه هنر گرافیک در شاهنامه


این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست مطالب
چکیده               4
پیشگفتار               6
مقدمه               8
فصل اول :  رستم کیست ؟             11
          ( دوران زندگی خانوادة رستم )
فصل دوم : رستم چگونه مردی است ؟             26
          ( صورت وسیرت رستم هنیت و سلاح و اسب رستم )
فصل سوم: « هفت خوان »      44
         ( جنگ های رستم موجودات اساطیری در هفت خوان )
فصل چهارم : بررسی چهره های مختلف هفت خوان از دیدگاه چهره پردازی    54
فصل پنجم : شناخت مکالمه و کلام در نمایش       69
نیروهایی که در روند نمایش دخیل هستند
فصل ششم : بررسی فضا و صفحه های هفت خوان        75
خوان اول       76
خوان دوم        79
خوان سوم       84
خوان چهارم            90
خوان پنجم    94
خوان ششم  102
خوان هفتم  106
فصل هفتم : داستان مرگ جهان پهلوان رستم  115
فصل هشتم : پیشنهاد و نتیجه گیری  127
خلاصة کار عملی  128
فهرست منابع  
 
چکیده :
اولین مسئله در این رساله ، به بررسی شخصیت رستم و جایگاه او در تفکر اساطیری ایرانی و بویژه نقش او در  «شاهنامه » اختصاص دارد . در ضمن ، پیشینه خاندان سام و نریمان و رستم دستان ( چنانچه حکیم فردوسی بر ما می نمایاند ) مطرح می گردد.  از سوی دیگر ، از دیدگاه مورفولوژی ( ریخت شناسی و سیما شناسی و .. ) و در آلات وادوات جنگی این پهلوان رستم و تنها یاورش رخش بحث به میان می آید .
نکته دیگر صفات نیکوی رستم است که به گونه ای خاص در وجود او جمع شده‌اند.  همچون : زورمندی ، هنرمندی ، اعتقاد (توکل ) ، مدبّری ،‌ علاقه به رزم و بزم ، زبان آوری ،‌ وفاداری ، جوانمردی و پهلوانی عیان می گردد .
نکته دیگر اینکه در هفت خوان ، نماد تعالی رستم است ،‌ و رستم  مظهر انسان کامل ایرانی است که با موجودات اساطیری همچون اژدها و دیوان ، برخوردها و چالش دارد .
قسمت دوم این نوشتار به بررسی هفت خوان ، وجه نمایش آن از زاویه دید انسان امروزی بررسی شخصیتها و چهره ها در ادبیات …  - ( چنانکه متعارف است ). پرداخته است . تصاویریکه به نوعی یک ؟ « تیپ » را به مامعرفی می کنند . همچون جادوگر ، کودن ،  مست و ………
در پایان نگارنده به  موضوع اصلی ( با پیش زمینه مطرح شده ) پرداخته است .
فضا سازی فردوسی در «‌خوان ها » نحوه نمایش صفحه ها و توصیف از آنها و بررسی شعراو از نگاه تصویری و گرافیکی ، چنانکه طرح موضوع از این نکته شروع می شود.
نتیجه گیری : شاهنامه بطوریکه  تاریخ نقاشی ایرانی نشان داده – تصویری ترین و خوش پرداخت ترین ، روایت ادبی است که در نحوه بیان فضا ، صفحه ها ، حالات چهره های انسانی و حتّی حیوانی ، رنگ ها و توصیف موجودات اساطیری جایگاه قابل توجه و مثال زدنی دارد . .
 
پیشگفتار
برای پژوهش در این مورد تقریباً هر آنچه از آثار نقاشان ایرانی ، برای شاهنامه تصویر سازی شده بود ، مطالعه کردم ، گفتن اینکه همة این تصاویر را مطالعه کرده ام شاید به واقعیت نزدیک نباشد . اما تقریباً هر آنچه به دستم رسید با دقت مطالعه و با شعر مورد نظر ( خوانهای هفت خوان ) مطابقت دادم . از دیگر منابع مورد استفاده ام سنگ غارهای شیراز ( زندان کریم خان زند ) ، کاشی قهوه خانه های قدیمی ، بررسی کاشی در ورزشگاه شهید شیرودی منتقّش است و این کاشی ها از سردر دروازه ای در میدان ارگ آورده شده است ، بسیار بهره بردم .
بهره بردم . اما در بسیاری از موارد نیر با مشکلات متعددی برخورد کردم . ازجمله عدم موافقت بعضی از مراکز و موزه ها جهت بهره یابی از آثار موجود در این موزه ها.
لازم به تذکّر است که جهت آوری این مجموعة از متن شاهنامه به تصیحح ژول مول بهره گرفتم و با بررسی و مطالعه شاهنامه (بخصوص هفت خوان ) در مواردی – که متأسفانه منبع تحقیقی مناسبی نیافتم ،  بر اساس استنباط شخصی پیش بردم . اما آنچه مسلم است در این رساله تدوین یافته کتاب شاهنامه و پیش از هرکس استاد بزرگوارم دکتر جابرعناصری راهنمای من در این پژوهش بودند . اگر کوتاهی و قصوری بوده از جانب نگارنده است واگر نکته مثبتی وجود داشته است مرهون لطف استاد بزگوارم دکتر جابر عناصری است ». 
 
مقدمه
شاهنامه کتاب تاریخی ما ایرانیان است ، شاید در هیچ دورة تاریخی ایران به کتابی ، بیش از شاهنامه به لحاظ  مصّور سازی پرداخته نشده باشد و تقریباً بیش از هر کتاب دیگری مورد توجه پادشاهان به جز سلطان محمود غزنوی که قدر حکیم را ندانست.  و همچنین مغرضانی که با فرهنگ ایران میانه خوبی ندارد نقاشان به این دلیل که کتاب فرودسی بیش از هر کتاب دیگری تصویری است . به این کتاب عنایت خاصّی داشتند.  و این مهم هم در بیان فردوسی و هم روایات اساطیری آن نهفته است . از این رو  شاهنامه هم مبدأ تصویر سازی ایرانی است و هم منبع پژوهش . اما هیچگاه نه جایگاه تصویری ( ونه تصویر سازی ) آن اعتنا نشده  است . از این رونگارنده صمم گردید که بامختصر معلومات خود پژوهشی هر چند محدود در این مورد انجام دهد . اگر چه این پژوهش محدود به هفت خوان رستم است ومنابع تصویر سازی این  فصل شاهنامه زیاد ، امّا در رشته های دیگر هنری تقریباً به آن پرداخته نشده است . منظورم از رشته های دیگر هنری ، سینما و نمایش است چرا که علیرغم نگاه اساطیری موجود در این فصل به نوعی می توان نگاه عارفانة فردوسی را هم به آن افزود ، آن نگاه هم شاید در تحول رستم پس از گذراندن هر مرحله از هفت خوان است و این نکته می‌توانست و می تواند  - منبعی برای راویان داستانهای شاهنامه باشد . شاهنامه     علی رغم نگاه اسطوره ای خود کاملاً ملموس است و تنها نکته آن بیان تصویری فردوسی است . خواننده شعر فردوسی با شخصیتهای آن کاملاً احساس قرابت می کند،  حالات شخصتها ، تغییر فرم چهره ها ( آنچه  که میان نمایشنامه نویسان مرسوم است یعنی  میمیک صورت ) فضای بزم یا رزم ، معاشقه یا مجادله و حتی چهرة رخش در شعر فردوسی برای خواننده کاملاً تصویر شده است . از این رو مهمترین منبع برای نگارنده همان کتاب وزین فردوسی بوده است .
به همین دلیل در بعضی موارد که منبع پژوهشی معتبری نیافتم براساس استنباط شخصی و با راهنمایی هایی بی دریغ استاد عناصری به تحلیل فصل های هفت گانه هفت خوان رستم پرداختم . رستم نماد انسان ایرانی است . پهلوانی است که در آزمون های مختلف دچار تحول روحی نیز می شود او درخوان اول « خواب »‌ است و به لطف پروردگار و همّت رخش به سلامت جان به در می برد . او چون هر انسان دیگر دچار فراز و نشیبهایی می شود گاه حتی نافرمانی می کند. گاه نسبت به وعده‌هایش     فراموشکار می شود و صد البتّه چون اسطوره است و با موجودات اساطیری به مبارزه بر می خیزد . کمتر نکات منفی شخّصیت اش برخواننده مشخص می گردد و این آنچیزی است که خواننده می خواهد و فردوسی به آن جداً واقف بوده است. اسطوره های ایرانی در بسیاری از موارد برخاسته اسطوره های ایرانی در بسیاری موارد برخاسته از شاهنمامه فرودسی است . و در هیچ کتاب دیگری اندیشه انسان چنین به مرزهای فرا واقعی و عالم خیال ایرانی وارد نشده است . همة آنچه پهلوان ایرانی را   می آزماید و حتی دشمن اوست در بالاترین وخطرناکترین شکل ممکن در این کتاب وزین جمع شده است. توران و تورانیان همواره نمادی از دشمن و متجاوز برای این مرز وبوم بوده اند و فردوسی در واقع آنچه را که در ناخود آگاه ذهنی خواننده ایرانی وجود داشته، عیان کرده است . از این رونشانة فرهنگ ایرانی است هم برای جماعت ایرانی و هم غیر ایرانی و شاید علّت آنکه پادشاهان ایرانی سالها برای مصور سازی یک نسخه از شاهنامه منتظر می ماندند و پس از مدتی آنرا پیشکش ممالک دیگر     می کرده اند ، این بوده که آنرا عامل و نماد قدرت و فرهنگ ایرانی می دانسته اند که برای دیگران هم ملموس بوده است .
رستم کیست ؟
دوران زندگی و خانوادة رستم
رستم ، جهان پهلوان ، تهمتن پیلتن ، که  پهلوان اول شاهنامه است . تاریخ سیستان از قول فردوسی می گوید « .. خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید‌….   وی معتقد است که در حماسة ملی ایرانی نظیری برای او یافته نشده است . هر حماسه‌ای قهرمانی دارد همة آرمانها و آرزوهای یک قوم دروجود او مجسّم می شود چون آشیل در ایلیاد همروراما ، در رامایانانی هندی . رستم نیز همة دوران پهلوانی شاهنامه را برمحور وجود خود می چرخاند . عجیب این است که این مرد که زندگیش ، آمیخته به آنهمه افسانه است وجودش هرگز از یک انسان عادی خاکی جدا نمی شود . مردی است دارای گوشت و پوست و استخوان ، دارای ضعف ها وتوانائی‌های انسانی ، حتی  روئین تن هم نیست . منتها نیروی جسمی وروحی او بر پیش آمدها غالب می آید . بخت و تأئید خدائی نیز با اوست . حتی زمانی که اکوان دیواو را  از زمین بر می گیرید و در آستانة نابودیش قرار می دهد . وی با نیرنگ از چنگ او جان به در می برد و این بهیچ وجه غیر عادی نیست که کسی از آسمان بر دریا بیفتد و زنده بماند . شگفتی وجود رستم در آن است که درعین  خارق العاده بودن ، انسان است . اگر از عمر دراز باورنکردنی او در چند حادثه نظیر هفت خوان بگذریم، دیگر تقریباً هیچ آمدی در زندگی او نمی بینیم  که نتوانیم آن را با منطق خاکی خود توجیه کنیم .
رستم ، پسرزال ، پسر سام ، پسرنریمان ، از خانوادة گرشاسب است و مادرش ، رودابه دختر مهراب شاه کابلی است . خانواده گرشاسب یکی از مهمترین خانواده های ایرانی بوده و مردانش که هر یک پس از دیگری پهلوان اول بوده اند هم به زور بازو و هم به فرزانگی شهرت داشته اند ،  قلمرو فرمانروائی آنها سیستان بوده است . رستم ، آنگونه که در شاهنامه توصیف شده ، نشان دهندة یک پهلوان کامل در ایران داستانی است . این مرد ، تجسّم اندیشه ها و آرزوی پیشینیان ماست . کشش و کوشش بشر برای زندگی بهتر ، برای سیر بسوی اعتلاو پیروزی بربدی و گزند و زشتی . بهترین جلوه اش را درپهلوانان حماسی می یابد و رستم ، درمیان این پهلوانان حماسی می یابد رستم ، درمیان این پهلوانان همة صفت های لازم را در خود جمع دارد. تنها مرگ است که نمی تواند بر آن فائق شد . مرگ ، پایان سفر است . در زندگی پهلوانان ، مرگ ، قلّه زندگی است . مرگ است ، که به زندگی هیبت و عظمت و معنی می بخشد، معنی زندگی هر پهلوان در شیوة مردن اوست .
کودکی و نواجوانی :‌
چون رستم مرد برگزیده است ،‌ طرز زاده شدنش هم بازداه شدن  دیگران فرق دارد . رودابه ، زن زال ، از همان دوران آبستنی احساس می کند که کودکی غیر از کودکان عادی  در شکم دارد. چون بچه از فرط درشتی نمی تواند از شکم مادر بیرون آید ، زال از سیمرغ چاره جوئی می کند . « مرغ فرمانروا » حاضر می شود و دستور می دهد که رودابه را به عصارة سُکر آور مست کنند و پهلویش را بشکافند و کودک را از پهلویش بیرون آورند.
سیمرغ دربارة کودک چنین پیشگوئی می کند : 
   از این سرو سیمین بر ماهروی    یکی شیر باشد تو را نا مجوی که خاک پی او بیوسد هژبر  نیارد به سر برگذشتنش ابـر  وز آواز او چرم جنگی پلنگ  شود چاک چاک و بخاید دو چنگ 
به گاه خرد سام جنگی بود به خشم اندرون شیر جنگلی بود
خصوصیت دیگر رستم آن است که میوة عشق است ، عشق زال و رودابه که دو نژاد ایرانی و تازی را به هم پیوند داده اند  ( مهراب پدر رودابه ، نوادة‌ ضحاک است ) .
این وصلت میان دو خانواده ای صورت می گیرد که دشمن دیرینة با هم داشته اند .
چون کودک زاده می شود ،‌نامش را « رستم »‌ می گذارند و  از روی هیکل او پیکر ای از حریر که به موی سمور آگنده شده ، می سازند و آن را به نزد جدش سام می‌فرستند، این پیکره هیبت کودکانة رستم  را نشان می دهد :  
یکی کودکی  دوختند از حریر  به بالای  آن شیر ناخورده شیر  درون  اندرآگنده موی سمور  برخ برنگارنده ناهید و هور  دو بازوش بر اژدهای دلیر  به چنگ اندرش داده چنگال شیر  بزیرکش اندرگرفته سنان  به یک دست کوپال و دیگر عنان 
رستم چنان است که باید دو دایه او را شیر بدهند و چون از شیر باز گرفته می شود ، خوراک پنج مرد نصیب اوست ، در هشت سالگی اینگونه است : 
چو رستم به پیمود بالای هشت  سبان یکی سرو آزاده گشت  چنان شد که رخشان ستاره شود  جهان برستاره نظاره شود  تو گفتی که سام یلستی به جای  به جاه و به فرهنگ و دیدارورأی 
و چون سام در همین سن به دیدن او می آید ،‌از دیدارش شگفت زده می شود :
بدان بازو ویال آن قدّ و شاخ  میان چون قلم ،‌ سینه وبر فراخ
دورانش چوران هیونان ستبر   دل شیر و نیروی پیرو هزبر
 
و رستم از همان هشت سالگی ، از دنیا اسباب جنگ می خواهد .
  یکی بــنده ام  پــهلوان  سـام  را       نشایم خورد خواب و آرام را
همی اسب وزین خواهم و دروع و خود      همی تیر ناوک فرستم درود 
نخستین عمل پهلوانی رستم ،‌ هنگامی که هنوز کودکی بیش نیست ،‌با کشتن پیل سپید شروع می شود . پیل بزرگ زال  از  بند  رها می گردد و چون بیم آن است که کسانی را هلاک کند وهیچ کس را یارای برابری با او نیست ،‌ رستم گرز نیایش سام را بر می دارد و بر سر او می کوبد و او را پای در می آورد . دومین عمل پهلوانی وی رفتن به «کوه سپند » است براین کوه قلعة عظیمی که مردمش یاغی و تا روز احدی به گشایش آن توفیق نیافته ، نریمان ، در پای آن کشته شده ، سام که به خونخواهی پدر برانجالشکر کشیده ، پس از آنکه سالها آن را در محاصره گرفته، ناکام بازگشته است . پس از هنرنمائی رستم در کشتن پیل سپید ،‌پدرش او را مأمور فتح کوه سپند می کند ، تاکین نیایش نریمان را باز خواهد . قلعه را بدینگونه برای او توصیف می کند : :  حصاری به بینی سرانور سحاب  که بروی پریّد پرّان عقاب  چهار است فرسنگ بالای او  همیدون چهار است پنهای او    پر از سبزه و آب و دینار وزر  بسی اندر او مردم و جانور 
زال برای آنکه ساکنان دژ را غافلگیر کند ،‌ رستم و همراهیانش را درهیئت یک کاروان
که بار نمک دارند ،‌ روانة دژ می کند ( نمک در دژکمیاب است ) این همان نیرنگی است که بعدها رستم هنگام نجات بیژن از چاه افراسیاب و اسفندیار نیز هنگام نجات خواهرانش از اسارت ارجاسب به کار می برند .
نیرنگ در دژنشینان کارگر می افتد وکاروانیان  را  بدرون راه می دهند . شبانگاه ، رستم و یارانش ، که سلاح زیر جامه پنهان دارند ، حمله می آورند و مردان قلعه را ازدم تیغ می‌گذارنند و خزانة دژ را بتصرف در می آورند . سپس آتش به قلعه در می زنند و باز می گردند .
سومین عمل رستم ، گرفتن رخش است . رستم که تنومندی و سنگین خارق العاده‌ای دارد ، نمی تواند بر اسبهای عادی بنشیند . در این زمان جنگ با افراسیاب پیش می آید و باید نخست اسبی برای پهلوان جوان جست . پس گله اسب زال را می آورند . رستم دست بر پشت هر یک می گذارد و می فشارد ، پشت حیوان خم می شود . مگر یک کرّه اسب که فشار دست پهلوان را تحمّل می کند . نام او رخش است ، با این صفات :
سیه چشم و بور ابرش و گاو دم  سیه خایه و تند و پولاد سم
تنش پرنگار از کران تا کران   چو برگ گل سرخ بر زعفران
به شب مورچه بر پلاسی سیاه  بدیدی به چشم از دو فرسنگ راه
چهارمین عمل رستم ، آوردن کیقباد از البرز کوه است ، چون پس از مرگ ، گر شاسب تخت ایران تهی مانده است ،‌ باید از خاندان شاهی کسی را جست و به پادشاهی فراخواند و این کیقباد است . رستم ، به دستور پدرش ، تنها به جستجوی کیقباد روانه می شود . همان گونه که بعدها گیو به تنهائی به جستجوی کیخسرو می رود . او را نزدیک البرز کوه می یابد و به نزد بزرگان ایران می آورد .
پنجمین عمل رستم، جنگ با افراسیاب است. پشنگ، پادشاه توران به ایران هجوم می آورد و چون سپاه تابه جنگ او برود . زال ، رستم جوان را از این کار بر حذر می دارد:
بدو گفت زال ای پسر گوش دار  یک امروز با خویشتن هوش دار  که ترک درجنگ نر اژدهاست دم آهنج و در کینه ابر بلاست   در فشش سیاه است و خفتان سیاه    زآهنش ساعد ، و زآهن کـلاه   هـمه روی آهــن گــرفته به زر   درفـشی سیه بسته برخُود بَـر 
اما رستم اصرار می روزد و به جنگ افراسیاب روانه می شود. کمربند او را می گیرد و از پشت زین بر می دارد . می خواهد او را همینگونه نزد قباد ببرد که کمربند می گسلد افراسیاب بر زمین می افتد و سپاهیانش او را نجات می دهند. همین نبرد   گرچه به مرگ افراسیاب نمی انجامد ، موجب شکست و پراکندگی سپاه ترک می شود  رستم که خود را به انبوه لشکر زده است ،‌ از آن روز پهلوانی شناخته می شود که هیچ لشکری در برابرش تاب مقاومت ندارد .
رستم فرزند زال و نوادة سام ،‌ هنگامی درکانون توجه قرار می گیرد که ایران و توران به منظور کسب برتری در عرصه های سرزمین و پادشاهی در کشمکش دائم به سرمی‌برند. 
گرچه نام نیای رستم ، سام ، و پدر سام ، نریمان در رابطه با کرساسپه ( گرشاسب ) افسانه ای در متون متأخر زردشتی آمده است .‌اما در اوستا نه از رستم سخنی رفته است و نه از پسرش سهراب . به نظر می رسد که افسانه های رستم ، به گرو، داستان‌های مندرج در اوستا تعلق نداشته ، و بخشی از یک چرخة مستقل بوده است . یعنی از پژوهشگران عقیده دارند که رستم مربوط به دورة پاریتان ، در قرن اول میلادی است . هنگامی که پادشاهان هندو سیکتی در شرق ایران ، حکومتی مستقل تشکیل دادند . صرفنظر از اینکه جایگاه تاریخی ومنشأ او چگونه بوده است ، رستم به یکی از2 بزرگترین پهلوانان اسطوره ای ایران ، و نمادی از قدرت بدنی و معنوی عظیم ، و ایثار در راه کشورش تبدیل شد .
در شاهنامه از زال ، پدر رستم ،‌ به تفصیل سخن رفته است ،‌ ولادت و نشو و نمای او درپیوند با پرندة حامی افسانه ای سیمرغ است ؛ این پرنده نیرومند در زندگی رستم نیزنقش مهمی ایفا می کند ، و درهنگامه های بحران زا  نجات او می شتابد . هنگامی که زال درخانواده ای که مدت ها در انتظار داشتن فرزندی بوده اند .‌متولد می‌شود ، شادی پدر با دیدن نوزاد تازه ولادت یافته به اندوه بدل می شود . بدن کودک به پاکیزگی نقره و چهرانی چون خجسته توصیف شده است . اما موهایش مانند یک پیرمرد سفید است . سام از دیدن فرزندش با چنین سیمای عجیبی چنان آشفته می شود که از جهان قطع امید می کند . وی در یک راز ونیاز شورانگیز با خداوند از او        می پرسد دلیل مجازاتش چیست ؟ که به او فررند اهریمن ،‌با چشمانی سیاه و موهایی مانند یاسمن داده است . هنگامی که پهلوانان می آیند و دربارة این نوزاد شوم سؤال می کنند من ناگزیرم که با شرم ایران را ترک کنم . من باید چه بگویم ؟ بگویم این فرزند یک دیو است ، یک پیر دو رنگ است ، یا موجودی ماوراء طبیعی که به یک پری شباهت دارد ؟ »
 سام سرانجام فرزند خود را درکوههای البرز که نزدیک به خورشید و دور از آدمیان است رها می کند » و در نوزاد  بی گناه یک پهلوان را که حتی فرق میان سیاه و سفید را نمی داند »‌  در آنجا بر جای می گذارد . اما همان طور که در اغلب داستان های اسطوره‌ای اتفاق می افتد این طفل کوچک با دخالت پروردگار توانا زنده می ماند . خداوند سیمرغ را که برفراز  قلمرو خود ، البرز به جستجوی غذا برای جوجه هایش در پرواز است به کشف این طفل رهنمون می شود . وی کودک رها شده را بر می گیرد تا خوراک جوجه های خود سازد ، اماندایی به او می گوید « از این طفل شیر نخورده مراقبت کن ، زیرا از تخمة او مردی پا خواهد گرفت به این ترتیب ، زال با سیمرغ وخانوادة او بزرگ می شود . در این میان خبری به دربار سام می رسد مبنی بر آنکه جوانی سروبالادر کوه ها زندگی می کند هنگامی که سام با مشاوران خردمند خود از رویایی صحبت می کند که در آن سواری پیام شادی بخش زنده بودن فرزندش را به او داده است ، آنها او را ترغیب می کنند که به جستجوی فرزند سپید موی و سپید پوست خود بر آید .
سام درارتفاعات کوه از خداوند طلب بخشش می کند و درخواست می کند که طفل رها کرده را به او بازگرداند  زیرا می داند که او « تخمه اهریمن بدنهاد نیست »‌ سیمرغ که از بالا نظاره گر است ، بلافاصله در می یابد که چرا سام به کوه آمده است . او      « زال » را ترغیب می کند که نزد پدرش بازگردد . زیرا لانة او دیگر برای فرزند بزرگترین پهلوانان ، جوانی که روزی پادشاه خواهد شد مناسب نیست . اما پیش از آنکه پهلوان جوان غمگین به نزد پدرش بازگردد سیمرغ یکی از پرهای خود را به او می دهد تا به هنگام خطر یا گرفتاری آن را آتش بزند و به او قول می دهد که بلافاصله حاضر خواهد شد .
ابا خویشتن بریکی پرّ من    همی باش در سایة فرّ من 
گرت هیچ سختی به روی آورند  زنیک وزبد گفتگوی آورند
بر آتش برافکن یکی پّر من  ببینی هم اندر زمان فّر من 
که در زیر  پّرت بر آورده ام  ابا بچگانت  بپرورده ام 
زال  به قلمرو پدر خود در زابلستان (سیستان ) باز می گردد . مدتی بعد بارودابه ، دختر شاه کابل ملاقات و ازدواج می کند ، و رستم ،‌ پهلوان همة پهلوانان ،‌ از این پیوند به دنیا می آید به روایت فردوسی ،‌ رودابه از طریق پدرش ،‌مهراب کابلی ، به ضحاک ، غاصب تاج و تخت ایران مربوط می شود .
 
داستانهای رستم
قدرت جاویی سیمرغ ،‌بزودی به کمک طلبیده می شود : به هنگام ولادت فرزند ، زال نومید از رهانیدن رودابه از چنگ دردهای غیر قابل تحمل زایمان ، پر سیمرغ را آتش می زند پرندة جادوی  بلافاصله از دل تاریکی آسمان ظاهر می شود وبه گونه ای آرامش بخش به زال مژده می دهد  که بزودی صاحب پسری خواهد شد که در بالای یک سرُو قدرت یک پیل خواهد بود » و این کودک نه به شیوة معمول بلکه با شکافتن پهلو به دنیا خواهد آمد. مادر با استفاده از معجون هایی که سیمرغ تجویز کرده است و مالیدن پرپرندة افسانه ای بر زخم ،‌سلامت کامل خود را باز می یابد .
این پسر رستم نامیده می شود . و گفته می شود هنگامیکه فقط یک روزه بوده ،‌گویی یکسال داشته است . در واقع رستم به چنان مردشیر مانند نیرومند و توانایی تبدیل   می شود که در نبرد با یک ژنده پیل هیچ مشکلی ندارد و با یک ضریة گرز خود ، او را بلافاصله از پای در می آورد . کردارها و نبردهای پهلوانی رستم بی شمار است ، و دلاوری و قدرت او با کمک اسب عجیب و به همان اندازه دلاورش ، رخش ، بیشتر می شود . آنها به اتفاق یکدیگر وارد یک سلسله ماجرا می شوند ، از جمله هفت خوان را پشت سر می گذارند و طی آن با موفقیت با یک شیر نبرد می کنند . از یک بیابان بی آب و علف می گذرند ، با یک اژدها مقابله می کنند ، جادوگر را می کشند وسرانجام دیوان را از پای در می آورند. یکی از این دیوان ، دیو سفید بزرگ است که کی کاووس ( کی اوس اوستا ) شاه شاهان را اسیر کرده است آنها در رأس سپاهی از پهلوانان دیگر ،‌ قدرت پادشاهی را اعاده می کنند و کی کاووس پیروزمندانه به سرزمین ایران باز می گردد.
در این میان دشمنی ایران و توران ادامه می یابد و افراسیاب ، پادشاه توران ،‌ هیچ فرصتی را برای حمله به ایران از دست نمی دهد . امّا به دلیل دلاوری رستم « جهان پهلوان » و وفاداری او به شاه شاهان ،‌سپاه ایران معمولاً درمقابل این  تاخت و تازها ایستادگی می کند. و همین ایثار کامل برای ایران و شاه شاهان است که رستم را به درون دام هایی که افراسیاب می گسترد می کشاند یکی از این دام ها حتی باعث می شود که رستم فرزند خویش را که به قصد بر تخت نشاندن پدر آمده است به قتل برساند .
رستم دریک سفر برای شکار در نزدیکی دشت های توران به خواب می رود واسب خود رخش را گم می کند درجستجوی اسب ، به شهر سمنگان .‌واقع درکشور دشمن می رود ، و در آنجا پادشاه محلی از او پذیرایی می کند و وعده می دهد که رخش را پیدا کند. رستم تهمینه ، دختر زیبای پادشاه را می بیند و تهمینه پس از شنیدن همة داستان های پهلوانی رستم از این واقعه استقبال می کنند . رستم درست قبل از آنکه شهر سمنگان را ترک کند ،‌ نشان معروف خود را که بر بازور می بسته است  به همسرش می دهد و به او می گوید این بازوبند باید به کودکی که متولد خواهد شد داده شود . اگر دختر بود باید آن را به موهایش بزند و اگر پسر بود مانند پدرش به بازو بندد .
 


   

مقاله ترکیب بندی و فام های رنگی مطابق با آنها در آثار نگارگری ایرانی اسلامی


این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست مطالب
چکیده 2
مقدمه 4
جایگاه ترکیب‌بندی و رنگ در نگارگری  6
ترکیب‌بندی و رنگ و تطابق آنها با یکدیگر  12
نتیجه‌گیری  23
منابع و مأخذ 25
 
 چکیده:
در همة هنرها و از جمله در نگارگری، پرداختن به ترکیب‌بندی در جهت حفظ تناسبات و همچنین وحدت اثر همیشه مورد توجه بوده است  در این راستا و برای ایجاد ترکیب‌بندی خوب و تکامل یافته، همواره توجه به تناسبات در رابطه با تمامی عناصر بصری کار از اولویت برخوردار بوده است؛  و از جملة این عناصر بصری که از جایگاه خاصی در نگارگری ایران برخوردار است، عنصری است به نام «رنگ»؛ زیرا علت اصلی زیبایی خیره‌کننده و جادویی و شکوه و جلال نگارگری ایرانی، رنگهای خالص و ناب آن می‌باشد  رنگ در نگارگری خود نور است و تاریکی در آن وجود ندارد  چون بر اساس اعتقاد هنرمند مسلمان که خداوند رحمت خود را به صورت یکسان بر همه چیز گسترده است و نور نشانی از رحمت اوست، نگارگر در آثارش به این اعتقاد اشاره دارد  علاوه بر این موضوع نیز در انتخاب نوع ترکیب‌بندی و مایه رنگ حاکم، دخالت داشته و از این روست که هنرمند، ترکیبهای ایستا را برای صحنه‌های آرام و عاشقانه، ترکیبهای پویا را برای موضوع‌هایی با مضامین نبرد و جنگ و نزاع، ترکیبهای تک مرکزی و انفجاری را برای مضامین مذهبی بکار می برد 
در مطابقت رنگ و ترکیب بندیهای مشخص باید گفت که رنگهای سرد و آرام با ترتیب‌های ایستا و ساکن، رنگهای گرم و پرتحرک با ترکیبهای پویا، و رنگهای گرم و پرتلاطم، به همراه تضاد شدید رنگی و تیره روشن با ترکیبهای انفجاری و تک مرکزی مطابقت دارد؛ ولی هنرمند نگارگر در جهت به تعادل رساندن همه اجزاء اثر و تحت کنترل درآوردن انرژیهای ساطع از آنها، در جهت حفظ وحدت و یکپارچگی کلی اثر، در اغلب موارد این رنگها را جابجا استفاده می‌کند و این از تدابیر زیرکانة نگارگر ایرانی می‌باشد
 
مقدمه:  
این پژوهش و تحقیق سعی بر آن دارد تا روابط تنگاتنگ میان موضوع و نوع ترکیب‌بندی و فام‌های رنگی مطابق با آنها را در آثار نگارگری ایرانی- اسلامی مورد مطالعه قرار دهد  در همین راستا، ابتدا سعی شده جایگاه هر کدام از آنها در خلق این نگاره‌ها بررسی شده و مشخص شود  سپس در ادامة آن، به دیدگاه هنرمند نگارگر ایرانی دربارة رنگ، نور، شکل فضا و ترکیب‌بندی توجه شده است تا به اطلاعات پیش زمینه‌ای بیشتری در این باره دسترسی باشد 
در مراحل بعدی پژوهش حاضر، اختصاصاً به موضوع اصلی تحقیق توجه شده است  در این وهله با انتخاب تعدادی آثار نگارگری شاخص و مطالعه بر روی آنها، که از آثار نگارگری‌های ابتدایی شروع می‌شود و در نهایت به یکی از شاهکارهای نگارگر معروف عهد صفویه، «سلطان محمد»، با عنوان «معراج حضرت رسول اکرم (ص)» ختم می‌شود، خصوصیات روانی و بصری موضوعها و ترکیب بندیها، مورد مطالعه و تحلیل قرار می‌گیرد و در نهایت به چگونگی مطابقت این ویژگیهای خاص با رنگها ویژه، با توجه بر خصوصیات ظاهری و باطنی رنگها، که معرف حالات روانی و روحیات خاصی می‌باشند، پرداخته می‌شود  و در نهایت به نتیجه‌ای دست یافت که محکم و قابل قبول باشد 
 
جایگاه ترکیب‌بندی و رنگ در نگارگری:
در تمام هنرها، برای دست یافتن به ترکیب‌بندی متناسب و عالی، سعی به حفظ تناسبات است که در مجموع القای وحدت کند  «هر اثری که در این عالم به وجود آید (خواه هنری و خواه غیر از آن) اگر از اندازه‌های اساسی به کار گرفته شده در طبیعت بیرون باشد غیرعادی و ناخوشایند و ناپذیرا می‌گردد و نمی‌تواند راهی به سوی کمال مطلوب داشته باشد»  دست یافتن به این تناسبات میسر نمی‌باشد مگر با دقت و توجه در اندازه‌‌ها و آشنایی با بعضی اصول ریاضی، که به نوعی از آن دکتر الهی قمشه‌ای اینگونه اشاره می‌کند:
«یک نوع تناسبات ریاضی داریم که می‌گویند برابری در کمیت است و این غیر از تشابه که معنی برابری در کیفیت را می‌دهد و نیز با تساوی به معنی برابری در مقدار و تجانس به مفهوم برابری در جنس فرق می کند  در نقاشی اگر تناسبات نباشد اثری زشت خلق می‌گردد» 
این تناسبات باید در جای جای اثرهنری- ( در خطوط، سطوح، رنگها، شکلها و       ) و در نهایت در کلیت ترکیب‌بندی اثر هنری حضور غالب و مؤثر داشته باشد و فقط از این دریچه است که کار هنری می‌تواند به آن ایده آلی که مد نظر هنرمند می‌باشد نزدیک شود  نگارگری ایرانی نیز مانند سایر هنرها، ناگزیر از توجه به این اصل- (توجه به ترکیب‌بندی و تأثیرات آن)- می‌باشد و هنرمند و نگارگر ایر‌انی در این زمینه مهارت قابل ستایشی را از خود، در آثار خلق شده‌اش، برای ما به یادگار گذاشته است؛ قدرت و مهارتی که در عصر حاضر، هنرمندان و منتقدان دیگر ممالک را در حیرت فرو برده و آنها را به ناچار به تمجید و تحسین از این مهارتها وادار کرده است 
در همین راستا و در جهت دست یافتن به ترکیب‌بندی قابل قبول است که توجه به عناصر بصری، به عنوان اجزای به وجود آورندة کمپوزیسیون، خود را نمایان می‌کند، که از جملة این عناصر،- (بخصوص در هنر نگارگری ایران)- رنگ و ترکیبهای متنوع رنگی است که حامل نقش اساسی و تعیین کننده در رسیدن به هدف مذکور می‌باشد؛ زیرا «سرچشمة زیبایی سحرآمیز و خیره کننده و شکوه نگارگری ایرانی، رنگهای ناب آن است  درخشش رنگهای مرئی و آزادی مطلق، ظرفت و حساسیت دقیق، چندین گونگی، بی‌کرانگی ریزه‌کاریها و هماهنگی‌های ظریف، وجه امتیاز نگارگری‌های زیبایی ایرانی از شاهکارهای نقاشی چنین و غربی است 
در  نقاشی کلاسیک غرب، تکامل ماده و جهان پدیده ها از راه دستیابی به شکل تحقیق پیدا می‌کند؛ اما در چین این امر به کمک رابطة پری نسبت به خلاء و در نگارگری ایرانی از طریق دگردیسی کیمیایی ماده به رنگ‌های نور صورت می پذیرد  گرد طلا، نقره، لاجورد، زمرد، و سنگهای گرانبهای دیگر، جسمانیت را به گونه ای تلطیف می‌کند تا دیگر فقط انعکاس نور نباشد 
در نگارگری ایرانی اشیاء حالتی پیدا می‌کند عاری از رسوب و بخش تاریک جسم خود و نیز خالی از وزن و حجم و سایه و چنان به نظر می آیند که گویی بازتابی هستند در آینه‌ای سحرآمیز که عکس شبیه چیزهای روبروی خود را منعکس نمی‌کند بلکه آن چیزها را با نوری دیگر روشن می کند و در محلی دیگر می‌تاباند تا آنها را به صورت تصویری از دیگر جا درآورد  ویژگی‌ این گونه آثار تجلی شکوه و جلال است و تأثیر و رنگمایة‌ کلی آن عالی است»  در آثار نگارگری این حجم بافت و توده نیست که به وسیلة رنگ و امکانات آن نمایانده می‌شود بلکه حتی تیره‌ترین قسمتهای اثر نیز حقیقتی از نور را به نمایش می‌گذارند در این باره دکتر آیت‌اللهی در دومین کنفرانس نگارگری ایرانی- اسلامی در خلال یک سخنرانی این چنین می‌گوید:
«نگارگر مسلمان به خصوص ایرانی دید را از بالا دارد  می‌گوید من روبرو را کاری ندارم، پایین و بالا را کاری ندارم، رحمت خدا به همه جهان یکدست می‌تابد، چرا؟ نص قرآن است: (رحمتی وسعت کل شیئی) رحمت من بر همه چیز گسترده است و این استثناء ندارد  نور یکی از جلوه‌های رحمت خداست و همه جا و بر همة عناصر، یکدست می‌تابد         نهایتاً هنرمند همه چیز را از بالا می‌بیند در یک نور، که این نور به پردة نقاشی اضافه نشده است  این نور در درون رنگها هست؛ یعنی رنگ نور را به خودش دارد  رنگ در نگارگری هرگز تاریکی ندارد و وقتی می‌خواهد قویتر شود، نیرومندتر می‌شود» 
«آنچه شگفت‌انگیز است ماهیت چیزهای درون نگارگری نیست: در نگارگری البته اژدها و سیمرغ و فرشته و دیو و موجودات اساطیر قدیم ایران وجود دارد، شگفت‌آور آن است که هر چه وارد آینة سحرآمیز نگارگری ایران می‌شود، به صورت رنگ ناب در می آید: از باغ و قصر و صحنة‌عاشقانه و بزم و شکار و جنگ شاهان گرفته تا گرمابه‌ای پیش پا افتاده، یا ساختمانی و یا هندوانه فروشی، همة این چیزها به یک جلال و شکوه عالی می‌انجامد، انگار در آن دور دستها، در دنیایی از افسانه و رویا معلق باشد  هیچ درامی وجود ندارد؛ اگر گهگاه خشونت و مرگی در میان باشد، بدون هر گونه هیجان و معنایی است، فقط حسی ملکوتی از جدا شدن، آرامش و ابدیت است  زیبایی این باغ بهشتی تظاهری از جوهر و ذات اشیاء نیست، بلکه بازتاب نوری است که سرچشمه اش را در جای دیگر باید سراغ کرد: «با نور اوست که جهان پوششی از شادی به بر کرده است؛ (گاتا)
 باز دکتر آیت اللهی می‌گوید:
« … عناصری که القای تاریکی می‌کند، مثل سیاه یا قهوه‌ای وارد رنگ نمی‌شوند و حتی آنجایی که می‌خواهد معماری را بگذارد، عمق را نشان می‌دهد، این را زرد می‌زند و آن را نارنجی؛ زیرا نارنجی از زرد قویتر است  شما احساس می‌کنید که این قسمت در سایه است، ولی سایه نیست، نور است؛ رنگ هم نورانی است  همه عناصر از بالا دیده می‌شوند  آدمی که جلو هست می‌بیند، آدمی هم که پشت تپه هست می بیند، چهرة آدم پشت تپه با آدم جلویی یکی است چهره آن کسی که گردنش را دارند می‌زنند و چهرة خود شاه هم عین هم است  چهره بانوی خانه و چهرة کلفت خانه یکی است   فقط لباسش متفاوت است  چون انسانها همه یکی هستند، «ان اکرمکم عندا      اتقیکم»؛ مسأله اینجاست  ولیکن چون در این صحنه‌ها مسئله تقوا نیست، همه به یک صورت یکسان نشان داده می‌شوند و با لباس متفاوت می شوند»  
و پژوهشگری دیگر می‌نویسد:
«بر اساس این اندیشة عرفانی که زیبایی را به خدا منتسب می‌کند و جهان را به مثابه آینده‌ای می داند که زیبایی در آن منعکس می شود، چنین تصویر بازتاب‌ یافته‌ای، خود را در نگارگری به نمایش درآورد  این تصویر که نه از آیینی برخاسته و نه از نیایشی و نیز نه از حال و فلسفه‌ای، تصویر چیزی یا شکلی در میان چیزها و شکلهای جهان نیست، بلکه به این مبنا که جهان، آینة‌ نوری با سرچشمه‌ای دیگر است، تصویر تابش و جلال آن چیزهاست»  
در این جا لازم می دانم در مورد نوع ترکیبهای بکارگرفته شده در آثار نگارگری توضیحاتی را ارائه نمایم  همانطور که پیش از این اشاره کردم در نقاشی و همچنین (نگارگری ایرانی) در تمام مراحل کار سعی بر ترکیب عناصری دارد که به تناسب عالی برسد 
«       در هنر نگارگری به طور کلی رویة جمع‌آوری جهان در مکانی کوچک و در دسترس انسان، اساس کار هنرمند را تشکیل می‌دهد  مجموعه‌هایی که بصورت کتاب مصور، مرقع و جنگهای منقوش و غیره ترتیب می‌یافت برای آن منظور بود که گردآورنده بتواند آنچه مربوط به ذوقیات و زیبایی جوئی  می‌شود، در یک مجموعه فراهم آورد » 
«با وجود تنوع فوق‌العاده مکاتب، به دو طریقه کاملاً مشخص در زمینة نقاشی- (نگارگری) – توجه می‌نماییم، یکی آن گروه که در آنها نقطة‌دید یگانه‌ای بکار گرفته شده و در آنها خطوط اصلی پرده نقاشی به سوی آن نقطه متوجه است و دیگر آن دسته که نقطه نظر در آنها متعدد است و هر دسته از اشکال و خطهای پرده بسوی یکی از نقاط متوجه گشته است»  هنرمند نگارگر همواره کوشیده است تا تعادل و توازن را همراه تناسب و به نحو احسن بکار گیرد  «هیچ یک از عناصر بکار رفته در ترکیب‌بندی مهمتر از دیگری بکار گرفته نشده است، بجز موضوع اصلی که همه متوجه اوست  هندسه و توازن تصاویر بایسنقری اغلب و نه همواره بر فعل و انفعالات خطوط افقی و مورب و تکرار آهنگین رنگ ها و فاصله‌های موجود در سرتاسر یک صفحة متکی است  برخلاف هنرمندان محلی شیراز که در تلاش و تقلای نگارگری در منحنی‌ها بودند، نقاشان بایسنفری از طریق توجه بسیار دقیق به جزئیات و تناسبات یک  تصویر، دنیایی آرام و قاعده‌مندی را به وجود می‌آورند، که در کارهای آنان ارائه شده است و مختص هستة اولیه آن است، که درباری است، و اگر گویای بافت واقعی زندگی بایسنقر نباشد، احتمالاً بیانگر آرمانهای عرفانی اوست» 
ترکیب بندی و رنگ‌ و تطابق آنها با یکدیگر:
نگارگران ایرانی همواره سعی بر این داشته‌اند (مخصوصاً در مکاتب پیشرفته نگارگری) که هر چه بیشتر فضاهای متعدد دور و نزدیک را در یک سطح دو بعدی نشان دهند  و در این راستا به نتایج بسیار عالی و تکامل یافته‌ای دست پیدا کرده بودند ؛ نگارگری‌هایی همچون کشتن اسفندیار ارجاسب را در رویین دژ، راه ندادن درویش به مسجد، یوسف و زلیخا، هارون الرشید در حمام و        مواردی عالی در راستای اثبات این نکته دربارة همین نوع مهارت نگارگران ایران می‌باشند  (تصویر: 1)
با این پیش زمینه که راجع به جایگاه ترکیب‌بندی و رنگ و دیدگاه هنرمند نگارگر در به وجود آوردن اثر هنری در نگارگری ایرانی- اسلامی، بیان شده از این پس تأکید و توجه ما بر دو عنصر اساسی، یعنی ترکیب‌بندی (کمپوزیسیون) و رنگ و روابط متقابل این دو با یکدیگر، معطوف خواهد شد و این توجه ویژه از آن روست که دو مورد مذکور در خلق و آفرینش یک اثر نگارگری نقشی اساسی و عمده بر عهده دارند 
«در نخستین متون مصور شدة فارسی- (که به شاهنامه‌های کوچ معروفند)- تصویرها به کلی با جهان نگارگری ایرانی به معنای خاص- (آن)- فرق دارد و معمولاً بخش افقی کادربندی شده کوچکی را در صفحة عمودی ویژة متن اشغال می کند، حال آنکه بعدها در صفحه‌های مصور، یا متن بکلی کنار گذاشته شده و تنها به چند بیت شعر محدود گشته، یا به عنوان عنصری از تصویر  عمودی، در حالی که تصویر در (شاهنامه‌های کوچک) تنها به عنوان فاصله‌گذاری بین قسمتهای متن بکار رفته، فقط بخشی از سطح صفحه را پر می کند  در این نخستین تصویرها، منظور تصویرگر فقط نمایش و ارائه کردن نقاشی است و هنوز از روایت و تفسیر، اثری نیست  شکلها و نشانه ها قراردادی است که بر زمینه‌ای یکدست یا رنگین به شیوة تمام رخ قرار داده شده است       نه دنیایی خیالی آفریده شده و نه فضایی ساخته شده، و در نتیجة فاقد جهان ویژة نگارگری‌های ایرانی و نیز نگاره‌های معروف آن است»  همانگونه که بیان شد، در این زمان اکثر آثار خلق شده بر مبنای کادر افقی ارائه شده‌اند و رنگ غالبی که در این آثار مورد استفاده قرار گرفته اکثراً دارای فامهای رنگهای گرم می‌باشند  از جمله: (قرمزها، نارنجی‌ها و زردها)، در مواردی نادر از سبزهایی  گرم و آبی- (باز هم تاکید می کنم: به ندرت)- استفاده شده است  (تصویر: 2) این نوع خلق اثر تصویری تقریباً یک قرن بعد در شیراز نیز مورد توجه قرار گرفته و آثاری شبیه به این نوع آثار به وجود آمده، با این تفاوت که در این زمان تصاویر علاوه بر کادر افقی در کادرهای مربع نیز جای می گرفتند و رنگها غالب زردها و نارنجی‌ها بودند و از رنگهای سرد دیگر استفاده نشد  (تصویر: 3)
«با نخستین نگارگری‌های ایرانی که در تاریخ 1396 م (= 799 هـ ق) در بغداد، در عصر شاه هنر دوست، سلطان احمد جلایر، برای مثنوی عاشقانه همای و همایون خواجو، به قلم (جنید) نقاشی شد دنیایی بکلی دگرگون پدیدار شد که سراپا گویای تصویر باغ بهشت بود  (تصویر :4) این اثر نگارگری ملاقات «همای» شاهزادة ایرانی را با «همایون»، شاهدخت چینی روایت می‌کند  این تصویر در کادری عمودی جای گرفته و ترکیب‌بندی آن حامل خصوصیت کمپوزیسیون ایستاست؛ ترکیبات خطوط عمودی و افقی در این اثر فراوان به چشم می خورد و مهمترین این خطوط یکی خط افقی است که در قسمت پایین اثر محل برخورد دیوار با زمین را تشکیل می‌دهد؛ این خط افق از سمت چپ کادر تا قسمت میانی تابلو به صورت مشخص و عینی کشیده شده و از میانة اثر به سمت راست نیز ادامه دارد، اما به صورت غیر محسوس و القایی، و این اتفاق به واسطة قرار گرفتن ثم‌های اسب «همای» در ادامه و راستای همین خط افقی انتهای دیوار صورت می‌گیرد  و خط دیگری که در تقاطع با این خط افق حالت ایستای اثر را بیش از پیش به رخ تماشاگر می کشد خطی عمودی است که دقیقاً در میانه اثر مرز بین دیوار و در ورودی حیاط کاخ را تشکیل می دهد و اگر ما این خط را تا انتهای بالایی تابلو ادامه بدهیم خواهیم دید که خط مزبور دقیقاً بعد از مرز‌بندی کردن دیوار و در ، با لبة دیوار پشتی در و در انتها، با درخت تازه شکوفا شدة بالای اثر که فرق فاحشی با درختان دیگر دارد، مماس می‌باشد؛ به عبارت دیگر، قرار گرفتن این درخت تقریباً عریان از برگ و گل، و لبة دیوار تحتانی‌اش و خط جداکننده دیوار و در ورودی حیاط کاخ در یک راستا، این خط عمود را القا می‌کند و تابلو را دقیقا از وسط به دو قسمت مساوی، به صورت عمودی تقسیم می کنند؛ این دو خط عمودی و افقی شاخص، که همچنین، عمود بر هم نیز قرار دارند و خطوط عمودی- افقی  فرعی‌تری که در ترسیم کاخ‌ همایون مورد استفاده قرار گرفته، و در نهایت جوی آبی که به صورت افقی در انتهایی‌ترین قسمت اثر جریان دارد، بیش از پیش حالت ایستایی ترکیب‌بندی این اثر را به نمایش‌ می‌گذارد  (تصویر: 5)
اثر نگارگری دیگری از این قسم، اثری است که نسخة شاهنامة بایسنقری به سال (833 هـ ق) با عنوان گلنار و اردشیر (تصویر: 6) این تابلو نیز مانند اثر نگارگری پیشین مشخصه‌های ترکیب‌بندی های ایستا را دارد عناصر و خطوط عمودی و افقی در اثر، بیش از هر چیز دیگر خودنمایی می‌کند   حیاط افقی که قسمت اعظم نیمة پایینی تابلو را به خود اختصاص داده، کاخی که گلنار از آن به شاهزاده اردشیر نظر می اندازد، حالت افقی و سکون بیش از حد  حیاط را تعدیل کرده است در مجموع خطوط عمودی و افقی که در نقاط مختلف همدیگر را صلیب وار قطع کرده‌اند و عناصر تشکیل دهنده اثر مانند فیگورها درختان و بنای ساختمان را در جای خود تثبیت و محکم کرده‌اند و مانع ایجاد حرکت در کل اثر شده‌اند و باعث شده‌اند اثر با توجه به خاصیت موضوعی، از نظر بصری نیز سکونی آرامش بخش و روح نواز را به تماشاگر القا کند  اگر ما به دنبال خطوط اصلی اثر، که اساس ترکیب‌بندی نگاره را تشکیل می دهند، باشیم و نحوة جنبش آنها را مورد توجه قرار دهیم صلیبی را خواهیم دید که نیمة بالایی و پایینی آن قدری به طرفین جابه جا شده است  (تصویر: 7)
در اینجا اگر ما بخواهیم رنگ و ترکیب‌بندی را مورد مطابقت قرار دهیم اول باید به خصوصیات این نوع ترکیب‌بندی – (ترکیب بندی ایستا) – بپردازیم 
زمانی که هنرمند نگارگر این کمپوزیسیون خاص را برای خلق اثرش مورد توجه قرار داده و بکار می‌گیرد، انرژی های ایجاد شده از خطوط و سطوح و شکلها و نقاط را افسار زده،‌ آنها را مقید و محدود می‌کند تا به وسیلة آن حرکت را به حداقل ممکن برساند  از این رو اگر ما در مورد خصوصیات روانی و القایی رنگها دقت کنیم خواهیم دید که، آرامش، سکون و استوار بودن که محصول اصلی این نوع ترکیب‌بندی است این ترکیب‌بندی را با رنگهای سرد مطابقت خواهد داد زیر انرژی در این رنگها کاملاً تحت اختیار و کنترل در می‌آید و این همان هدفی است که نگارگر به دنبال آن می باشد 
نگاره‌های بعدی که در ذیل دربارة آنها بحث خواهد شد، ترکیب‌بندی‌هایی متفاوت با آثار قبلی خواهند داشت  ترکیب‌بندی این آثار از نوعی خواهد بود که آن را با عنوان کمپوزیسیون پویا می‌شناسیم اغلب آثاری که با این نوع کمپوزیسیون ارائه می‌شوند  حاوی موضوعاتی پرتنش مانند جنگ و ستیز و یا شکار و یا جشن و پایکوبی می‌باشند 
 



 

مقاله تعریف موسیقی


این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست مطالب
واژه موسیقی ۵
تاریخی موسیقی ایران ۶
اجرای موسیقی ۹
موسیقی نظری (تئوریک) ۹
آشنایی با علم نتیک موسیقی ۱۰
علائم ثبت زبان موسیقی ۱۱
اسامی نتها ۱۱
انواع موسیقی ۱۲
موسیقی محلی ۱۲
موسیقی ضربی- ضرب‌دار ۱۲
موسیقی کلیسایی یا روحانی ۱۳
موسیقی مذهبی ایرانی ۱۴
موسیقی یکنواخت ۱۴
موسیقی توصیفی ۱۵
موسیقی دراماتیک ۱۵
موسیقی سنتی ۱۶
موسیقی کلاسیک ۱۶
موسیقی معماری ۱۷
موسیقی نظامی ۱۷
موسیقی اتاقی ۱۸
موسیقی باستانی ۱۹
موسیقی تاریخی ۱۹
موسیقی تک صوتی ۲۰
موسیقی صوتی ۲۱
موسیقی چند صوتی ۲۱
موسیقی نمایشی ۲۱
موسیقی افقی ۲۲
موسیقی الکترواکوستیک ۲۲
موسیقی الکترونیک ۲۲
موسیقی تصادفی ۲۳
موسیقی ایرانی ۲۳
دستگاه ۲۳
شرط دستگاه بودن ۲۳
دستگاه در ایرانی ۲۴
ردیف ۲۵
درآمد موسیقی ۲۵
نغمه ۲۵
گوشه ۲۶
رنگ ۲۶
آواز اصلی و آواز فرعی ۲۶
ترانه ۲۷
تصنیف در موسیقی ۲۷
مقامات موسیقی ایرانی ۲۸
سازهای موسیقی ایران ۲۸
موسیقی کلاسیک و ارکستراسیون ۳۰
عوامل درک و تفسیر موسیقی کلاسیک ۳۰
سازهای موسیقی کلاسیک ۳۱
سازشناسی غربی ۳۱
 
واژه موسیقی
لفظ موسیقی از واژه ایی یونانی و گرفته شده از Mousika و مشتق از کلمه Muse می باشد که نام رب النوع حافظ شعر و ادب و موسیقی یونان باستان می باشد. موز به معنی رب النوع است و مانند پسوند «یک» در کلمات کلاسیک، رومانتیک، دراماتیک و غیره، پسوند نسبت و منسوب است اما در لفظ فرانسوی به پیشوند تبدیل می شود مثل: موزیکو- موزیقو و موزیقان یا موزقان و همچنین شکل یافته آن در تلفظ فارسی به مزقان (مزغان) و مزغانجی به معنی موزیک، و موزیک چی یا مطرب و نوازنده ساز می باشد.
موسیقی علم تالیف الحان و ادوار و نغمات می باشد. همچنین این واژه به آهنگی که گروهی از نغمات پی در پی و ترکیبی باشد اطلاق می شود. به هر صورت موسیقی را هنر بیان عواطف و احساسات به وسیله اصوات گفته اند و مهمترین عامل آن را صدا و وزن ذکر نموده اند و همچنین صنعت ترکیب اصوات به لحنی خوش آیند که سبب لذت سامعه و انبساط و انقلاب روح گردد نامیده شده است. ارسطو موسیقی را از شعب علم ریاضی می‌دانست و ابوعلی سینا نیز در بخش ریاضی کتاب شفا موسیقی را ذکر نموده. به هر طریق موسیقی امروز علم و هنری (یا صنعت) وسیع و جهان شمول است که دارای بخشهای بسیار متنوع و تخصصی مانند موسیقی ارکستریک، موسیقی جاز، موسیقی محلی، موسیقی آوازی، موسیقی سازی، موسیقی مذهبی، موسیقی عامیانه، موسیقی محلی، موسیقی معماری، موسیقی الکترونیک و غیره می شود.
تاریخی موسیقی ایران
قبل از بررسی خلاصه وار تاریخ موسیقی ایران باید به چند نکته توجه کرد: اول آنکه ایران باستان کشوری پهناور بوده که حدودا شامل سال  کشور امروزی بوده است و به طبع دارای اقوام، مذاهب و فرهنگهای گوناگونی بوده اند. پس ما نباید منتظر فرهنگی یک پارچه باشیم زیرا این اقوام در کنار هم و به کمک دستاوردهای یکدیگر به پیشرفت و تکامل رسیده اند، نه هر کدام به تنهایی. پس همه دستاوردهای این خطه بزرگ را هر کدام از این اقوام می توانند از آن خودبدانند. در دوره بعد از فتح ایران بدست اعراب و مسلمان شدن ایرانیان چون اعراب دارای فرهنگی غالب نبودند، از لحاظ فرهنگی مغلوب ایرانیان شدند و فرهنگ برتر ایرانیان را پذیرفتند و در راستای شکوفایی آن بادیگر اقوام که مغلوب اعراب مسلمان شده بودند کوشیدند و از این فرهنگ ایرانی فرهنگ اسلامی را به وجود آوردند که پایه واساس آن همان فرهنگ ایران باستان بود.
در سده های اول فرهنگ اسلامی یعنی تاحدود دوران خلافت عباسیان یک فرهنگ واحد در سراسر این سرزمینهای اسلامی وجود داشت و از آن زمان به بعد بود که سرزمینهای اشغالی مستقل شدند و هر کدام باتوجه به ریشه فرهنگی یکسان رنگ و بوی منطقه و قومیت خود را به این فرهنگ مادر بخشیدند و بخاطر همین امر است که وجوه مشترک فرهنگی هنری زیادی دز میان کشورهای مسلمان وجود دارد که اغلب مستشرقین به اشتباه این وجوه مشترک را اخذ شده از فرهنگ عرب می دانند که این امر نیز حاصل سطحی نگری به تاریخ و فرهنگ این سرزمینها است.
تاریخ موسیقی ایران زمین را می توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد، آن دو بخش عبارتند از :
الف: دوران پیش از اسلام 
ب:  دوران بعد از سلام
در بررسی دوره پیش از اسلام منابع معتبر ما که همان حجاری ها و مجسمه ها و نقوش روی ظروف بدست آمده می باشد که از سال قبل از میلاد مسیح آغاز می شود. از مجسمه های بدست آمده در حیطه قلمرو ایران باستان که در شوش بدست آمده، سازی شبیه تنبور امروزی مشاهده می شود که نمایانگر یک ساز ملودیک در آن زمانها است. درحجاریهای طاق بستان  گروه نوازندگان چنگ نواز و سازهای بادی نیز مشاهده می شود. بیشتر اطلاعات ما از دوران پیش از اسلام ایران زمین محدود به کتب تاریخی و اشعار سده های اول دوران اسلامی است. در هر حال ما اطلاعی از موسیقی کاربردی و نحوه اجرای دقیق موسیقی در آن دوران نداریم. اما در دوره بعد ازفتح ایران توسط اعراب تا آخر دوره خلفای راشدین که در سده اول حکومت اسلامی حکمرانی می کرده اند (از سال یازده تا چهل و یک هجری قمری) انواع موسیقی ممنوع بود. با به روی کار آمدن بنی امیه حدودا موسیقی آزادی بیشتری پیدا کرد و از این دوران تا دوران خلفای عباسی دوره اوج شکوفایی موسیقی نظری و عملی ایران و اسلام است که در این دوران کسانی چون فارابی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن زیله، صفی الدین ارموی، عبدالقادر مراغی، و افراد بیشمار دیگری در موسیقی عملی و نظری ظهور کردن که کتب و رساله های آنها در موسیقی موجود است. در هر حال با ظهور تشیع در ایران و به روی کار آمدن شاهان صفوی موسیقی در ایران رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و از موسیقی که در دوران اسلامی کاربرد داشت جدا شد و رنگ ایرانی این موسیقی بیشتر شد تا در دوره قاجاریه این روند به اوج کمال خود رسید و سیستم دیگری که بنام دستگاه در دوره صفویه ظهور کرده بود، کامل شد و توسط نوارندگان چیره دست آن زمان به صورت شفاهی به شاگردان سازهایی از قبیل تار، سه تار، کمانچه، نی و سنتور انتقال پیدا کرد و در همین دوران قاجاریه بود که خط نت امروزی به ایران راه یافت و سنت شفاهی اساتید موسیقی ایران که بنام ردیف است به خط نت در آمد. 
 
 
اجرای موسیقی
اجرای موسیقی از جهت روش ارائه بر دو نوع کلی آواز و نوازندگی تقسیم می‌شود. که در اصطلاح موسیقی سازی و آوازسازی گفته می شود. موسیقی آوازی را برحسب چگونگی اشعاری که آهنگ روی آنها ساخته شده و از منظور اشعار معرفی شده تقسیم بندی می کنند مثل غزل خوانی، نوحه خوانی، قصیده خوانی، قطعه خوانی و غیره؛ اما نوع دوم از اجرای موسیقی برحسب نوع، نحوه و تعداد آلات موسیقی که نواخته می شوند صحبت می کنند.
موسیقی نظری (تئوریک)
شامل مجموعه قواعد و علائمی است که به وسیله آنها ما قادر به ثبت و نوشتن اصوات خواهیم شد و از طریق این علائم و زبان خاص می توانیم اصوات را نظم داده و با یکدیگر ترکیب و تلفیق کنیم. مهمترین فصول مورد بحث تئوری موسیقی شامل: 1- قواعد و علائم نت نویسی و نت خوانی. 2- علم فیزیک صدا و صوت شناسی و آکوستیک. 3- علم هماهنگی هارمونی و ترکیب اصوات است که اصطلاح ایتالیایی آن آکورد می باشد و بر پایه تلفیق و اجرای همزمان اصوات مختلف استوار است. 4- علم سازشناسی که خود شامل دو بخش الف- شناخت ساختمان، ساختار و چگونگی کارآیی ساز و ب- نحوه بکارگیری و استفاده از هر ساز می باشد.
علوم متفرعه دیگر هستند که اهم آنها عبارتند از آهنگسازی، ارکستراسیون و رهبری ارکستر و همین طور تاریخ نگاری موسیقی، آواشناسی، شناخت موسیقی محلی و فولکلوریک و سایر علوم جدید مربوط مانند: پارتیسیون، کامپوزیشن، فلسفه و ادبیات موسیقایی.
آشنایی با علم نتیک موسیقی
پایه و اساس موسیقی کلاسیک و متاخرتر موسیقی ایرانی را نتها و علائمی تشکیل می دهند که به منزله الفبای موسیقی هستند و با یاری این نتها که بر خطوط حامل (قالب در برگیرنده و نگهدارنده نتها یا الفبای موسیقی) تشکیل می شوند و با وسیله این ابزار نوازنده، خواننده و آهنگساز احساسات درونی خود را به وسیله اصوات بیان می کند. در این میان نت شناسی در واقع رکن و اساس مهم یادگیری موسیقی می باشد و برای هر هنرجو به منزله اعداد ریاضی و الفبای فارسی است همانگونه که یک کودک به وسیله حروف و اعداد تحصیل می کند و می آموزد یک هنرجوی موسیقی نیز با نت می آموزد و فراگیری نتها و سایر علائم موسیقی هنرجو را یاری می کند تا پس از مدتی همچون یک محصل موسیقی را یاد بگیرد و همچون نوشتن و شعر گفتن به تصنیف و تنظیم قطعه موسیقی و آهنگ قادر شده و بدین وسیله اصوات را ثبت نماید.
علائم ثبت زبان موسیقی
همان گونه که هر زبان و گویشی به منظور ایجاد ارتباط بصری و تقریر و ثبت گفتار از حروف و علائم خاص خود بهره می گیرد و هر زبان دارای الفبای مخصوص به خود می باشد در علم و هنر موسیقی نیز برای ثبت اصوات علائم و اشکال خاصی تنظیم گردیده است تا صداهایی را که از تارهای صوتی و یا انواع متفاوت سازها خارج شده و گوش قادر به شنیدن آنها است را بتوان به آسانی و سهولت بر روی کاغذ نوشت. این اشکال بصری در واقع همان الفبا و علامات بصری موسیقی هستند. نتها علاماتی هستند که اصوات موسیقی به وسیله آنها نوشته، ثبت و اجرا می شوند.
اسامی نتها
دو-ر-می-فا-سل لا- سی که به طریق معکوس نیز نوشته یا خوانده می شوند.
سی-لا-سل فا- می-ر-دو.
 
انواع موسیقی
موسیقی محلی
این نوع موسیقی در برگیرنده قطعات، آهنگها، آوازها و ترانه هایی است که مربوط به مردم یک منطقه و محل خاص در نزد ملل می باشد که بیشتر در مناطق دور از شهر، روستاها، و حتی توسط کوچ نشینان وجود دارد مانند موسیقی محلی لری- گیلکی- کردی و یا موسیقی جنوب که در آنها از یکی دو ساز محدود استفاده می شود و معمولاً با تک خوانی یا گروه خوانی روستائیان همراه بوده و اغلب با حرکات نمایشی گروهی همراهی می شود.
نغمه های دل انگیز- ملودی های طبیعی و دلنشین و نواهایی بدوی و ساده این نوع موسیقی اغلب ملل جهان امروز، از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار شده است و اغلب موسیقی دانها این ملودی ها و مایه های موسیقی محلی را دستمایه ساختن آهنگهای موفق و زیبا نموده اند.
موسیقی ضربی- ضرب‌دار
این نوع موسیقی دارای تک مایه های ضربی و پر تحرک است و دارای وزن و ضرب معین است و انواع رقصها، مارشهای نظامی و موزیکهای پر ضرب و مهیج در این گروه قرار می گیرند. این موسیقی قابلیت تحرک و تهییج زیادی داشته به نحوی که در موقع اجرا هر شنونده ای را بر می انگیزد. ریتم شاد و سرزنده و فرح بخش این نوع موسیقی قادر به ایجاد احساسات وی و پر شکوه و باوقار می باشد نوع موسیقی ضربی به دلیل خصلت بسیار شاداب و غم زدای خود در ایجاد حس شادی و سرزندگی موثر است. موسیقی سنتی ما بدون ضرب محزون بوده و برخلاف موسیقی ضربی که برای ایجاد شادی سرور و هیجان و دور شدن از غم و اندوه نواخته می‌شود، دارای ریتم یکنواخت و غم افزایی بوده. بهترین نمونه موسیقی بدون ضرب انواع ردیف‌ها و دستگاههای موسیقی آوازی ایران است که این نوع موسیقی به دلیل ماهیت عارفانه و شاعرانه خود (غالب بودن مضمون شعری بر نوع موسیقی) تفکر برانگیز و محزون کننده است.
موسیقی کلیسایی یا روحانی
این نوع قطعات موسیقی بیشتر به منظور ایجاد حس دوستی و شفقت و همینطور حس نوعدوستی، خداجویی و حالات روحانی و معنوی ساخته و اجرا می شوند. که در کلیساهای کوچک به صورت تک نوازی ارگ یا پیانو و در کلیساهای بزرگ به شکل ارکستر اجرا شده که وظیفه اصلی در این نوع موسیقی نیز بر عهده ارگ یا پیانو می باشد. در این هماهنگی اغلب تک سرایی یا گروه کر نیز با موسیقی همراه می‌شوند. نوع اصوات کشیده و ممتد، زیر و بمهای اصوات موسیقی و گروه کر و همین طور وقار و شخصیت نهفته در صداها همگی در خدمت ایجاد حس روحانی و مهرجویی و مهربانی شنوندگان می باشد.
موسیقی مذهبی ایرانی
به طور کلی این نوع موسیقی به سه بخش عمده تقسیم می شود.
1- انواع موسیقی و سرودهای مذهبی که امروزه باب شده و بیشتر الهام گرفته از روحیات و خصوصیات مذهبی مردم سازها شروع به اجرا می کنند و گاهاً خوانندگانی با اشعار و مضامین مذهبی و یا اشعار شعرا و ادیبان مشهور ایرانی موسیقی را همراهی می کنند.
2- نوع‌دوم و قدیمی‌تر موسیقی‌مذهبی و روحانی ایرانی بیشتر به شکل تعزیه‌خوانی و روضه خوانی، شبیه خوانی، مرثیه های آهنگین، نوحه خوانی و عزاداریها اجرا می‌شود و در آنها از سازهای محدود برای همراهی خواننده یا خوانندگانی که نقش اصلی و عمده را در اجرای این نوع موسیقی دارند بکار گرفته می شود.
3- انواع تک خوانی بدون ساز که در خواندن مناجات نامه ها، مرثیه ها، اجرای اذان و تلاوت و قرائت قرآن مجید با آهنگی مطبوع و دلنشین صورت می گیرد و با آهنگ محزون و جدایی این موسیقی سعی در تلطیف روحیه و ایجاد آرامش و روحانیت در دل مومنین و شنوندگان می نماید.
موسیقی یکنواخت
موسیقی یک تن، یکمایه و یکنواخت نوعی از موسیقی است که همیشه مایه و تن آن یکنواخت و تکراری بوده و هیچگونه تنوع و تغییری در آن دیده نمی شود. مانند اقسامی از موسیقی ایرانی مانند ابوعطا، بیات ترک و… هیچ گونه تغییری در آن وجود ندارد. در موسیقی اغلب ملل مایه ها و تنالیته هایی وجود دارد که از قدیم الایام به همان شکل یکنواخت و تکراری خود اجرا شده و این نوع دقیقاً برعکس موسیقی کلاسیک، موسیقی مدرن و موسیقی الکترونیک می باشد.
موسیقی توصیفی
نوعی از موسیقی به همراه صحنه یا در صحنه نمایش که وصف کننده حالات انسانی می باشد این نوع موسیقی ملهم از حقایق زندگی است که اگر با کلام نباشد با صحنه های نمایش آن حالات و عواطف و احساسات همراه و بیان می شود. این نوع موسیقی دارای فهم بصری و حضوری می باشد.
موسیقی دراماتیک
از انواع موسیقی نمایشی و یا داستانی که بر پایه یک درام تاریخی و غیره و به منظور نمایان تر نمودن خط اصلی داستان و درام و ماجراهای نمایشی درست می‌شود. این نوع موسیقی می تواند از انواع موسیقی سازی، آوازی، ترکیبی، رقصی، سمفونیک و مجلسی باشد که با مقدمه یا اراتوریو، موسیقی زمینه و موسیقی متن و موسیقی نهایی ترکیب شود.
موسیقی سنتی
این نوع موسیقی ریشه در سنت قومی ملتها و تمدنها با فرهنگهای متغیر شده و یا پیشرفته شده دارد. در محور این موسیقی نکاتی چند مانند تداوم اجرای آن برای شنونده همراه با ایجاد جو و فضای تأثیر کننده و حاکم بر شنونده در محدوده قوانین و قواعد تئوریک مدون و ارائه توسط موسیقی دانان و اساتید حرفه ای که سعی در ارائه تسلط خود به همراه بیان سنن گذشته دارند، مشاهده می شود.
تسلط بر مراحل شناخت و اجرای موسیقی سنتی ملل و اقوام مستلزم سالها شناخت، و جمع ‎آوری و بررسی اصول گذشته این هنر است مثل موسیقی سنتی ایران که در مجموعه ای از ردیفها، قوانین اجرایی و تئوریک در قالب آوازی، سازی، و درک مفاهیم ابعاد و حرکت ملودیها و از طریق آواز دستگاهها و ردیفها و گوشه‌ها صورت می پذیرد.
 


مقاله زمان و حرکت در آثار تجسمی

این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست
زمان و حرکت در آثارتجسمی
گذشت زمان
حرکت واقعی
تصور حرکت
فهم و نظم بصری
تعادل
تناسب
حرکت
اقتصاد
زیبایی
 
زمان و حرکت در آثارتجسمی
درک و خلاقیت تصویری یا فقدان آن، در کیفیت هنرهای تجسمی و آثار تصویری و حجمی، عامل فوق العاده مؤثری است که هنرمند می تواند برای خلق اثر خویش آن ار به کار گیرد و بی تردید در صورت پختگی هنرمند ابزارها و نشانه های بکارگیری آن برای او مشخص تر و شناخته شده تر شده و شمارشان فزونی می یابد. اما هنرمند هر قدر هم که ماهر باشد به وجود آوردن یک نقاشی که دقیقاً مشابه صحنه واقعی باشد غیر ممکن است. به یک دلیل ساده: دنیای ما هیچ وقت ساکن نیست. در هر لحظه، گذشت زمان احساس می شود. اما بعضی از کارهای هنری بیشتر از آثار دیگر با زمان و حرکت سرو کار دارند و به بیان دیگر، نشان دادن گذر زمان و حرکت از اهداف مهم آن آثار و هنرمندان آنهاست. مصریان قدیم بدون شک در مباحثات هنری در پی کشف معمای زمان و حرکت بوده اند. در فرهنگ مصر و در خیلی دیگر از فرهنگ ها همیشه این تصور وجود داشت که هنر تصویری فاقد عناصر زمان و حرکت است. دنیای خود ما به طور قابل ملاحظه ای پویا و دینامیک است. بیشتر ما به ویژه در کشورهای صنعتی، ذهنمان درگیر زمان است و حرکت یک عامل و فاکتور در زندگی روز مره ما به شمار می رود. هر دو عامل زمان و حرکت باید به عنوان عناصر مهم هنری تلقی شوند، اگر معتقد هستیم که آثار هنری در روند زندگی معاصر ما نقش کارسازی دارند.
گذشت زمان
این مقوله در مورد بسیاری از مجسمه های معاصر به ویژه تندیس ها و سازه های دارای فضاها و حجم های خالی و سطوح مرکب، بیشتر صدق می کند و مجسمه های هنرمندی چون « لوئیز نولسون» از آن جمله اند.
یک عکس از مجسمة « شهر روی یک کوه بلند» City on a high mountain ساخته نولسون، فقط یک جهت و نقطه دیدی  واحد از آن را به ما نشان می دهد ولی مسلماً این منظور سازنده مجسمه نبوده و این کار به منظور نمایش در بیرون درست شده و خیلی بزرگ و عظیم است. بیشتر از 20 فوت ارتفاع دارد و عریض ترین قطرش 23 فوت است نولسون طوری آن را طراحی کرده که از هر زاویة دیدی، جالب باشد. یک دور کامل اطراف مجسمه و مطالعة جوانب مختلف آن، ترکیب ها و تلفیق های مختلففی از شکل، خط فضا، بافت و نور را ارائه می کند. با اینکه این مجسمه رنگ تیرة مایل  به سیاه زده شده انگاره های نور و سایه با گذشت زمان رنگ ها  و تیرگی های رنگی مجزایی ایجاد می کنند. زمانی که یک نفر اطرافش حرکت می کند یا حتی زمانی که خورشید در عرض آسمان می گذرد همین رنگ ها بر سطوح مجسمه به وجود می آید.
حرکت واقعی
دراثر نولسون و همین طور در خیلی از کارهای هنری دیگر، زمان یک فاکتور است،  برای اینکه بیننده در اطراف مجسمه در حرکت است. در مواردی نیز خود حرکت در هنر به کار برده می شود یکی از کسانی که وجود حرکت مخصوصاً در کارهایش به کار برده شده است « جرج ریکی» است. د رمجسمه ریکی « بنام جفت L نا متقارن چرخان»
Double L Excentric Grratory  شکل شی از حرکتی که به وسیله شی ایجاد می شد اهمیت کمتری دارد. ای مجسمه، تندیس تقریباً متقارنی است که بر بلندای منظره ای ساخته شده است. دو تا بخش یا بالة L شکل آن به حالت ثابت تعبیه شده ولی حرکات تفسیری به وسیله باد در آنها ایجاد می شود. تعادل این باله های غیر متمرکز، آنها ار پذیرای هر جریانی می کند که ملایم ترین نسیم های تابستان آن ها را به حرکت در می آورد. آنها  را پذیرایی هر جریانی می کند  و ملایم ترین نسیم های تابستان آن ها را به حرت در می آورد آنها به نوعی با محاسبه و مقاوم طراحی و ساخته شده اند، حتی در برابر بادهایی با سرعت 80 مایل در ساعت آسیبی نبینند. هیچکی نمی تواند پیش بینی کند که این باله های L  شکل مرتعش، در هر لحظه و در برابر هر وزش بادی که بر آنها می وزد، چه شکلی خواهند گرفت. صفحه های براق آن، نور را به اطراف منعکس می کنند و انعکاس نور از سطح آن ها تشعشعات رنگین متغیری به وجود می آورد.
همانطور که هنرمندان برای مدت زیادی سعی کرده اند تصور عمق و فضای سه بعدی را روی یک صفحه صاف و دو بعدی به وجود آورند، بعضی ها هم سعی کرده اند که تصور حرکت و عمق را به انتخاب خود در جایی که حرکت وجود ندارد به وجود آورند.
تصور حرکت
همانطور که هنرمندان برای مدت زیادی سعی کرده اند تصور عمق و فضای سه بعدی را روی یک صفحه صاف و دو بعدی به وجود آورند. بعضی ها هم سعی کرده اند که تصور حرکت و عمق را به انتخاب خود در جایی که حرکت وجود ندارد  به وجود آورند. از جهتی نیز بعضی از کارهای هنری طوری طراحی شده اند که ساکن و بی حرکت باشند و احساس حرکت در این گونه کارها به منظور هنرمند لطمه خواهد زد. تابلوی « پیکر انسان» ( 1928) اثر والادن و آثار خیلی از هنرمندانی که بر سکون و ایستایی مدل تأکید دارند، از این مقوله است. در موارد دیگر تصوری از حرکت کمک به موفقیت کار می کند تابلوی « قایق مدوسا» The Raft of the medusa اثر « جری فالت» تصوری از حرکت را به وجود می آورد. مثالهای زیادی از این حالت می توانیم پیدا کنیم. در واقع در طراحی گوستا و کلیمت، تصور حرکت به وسیله تکرار نمونه های مارپیچی چرخان ایجاد شده و این یکی از مهمترین عناصر ترکیب بندی و عامل ابراز منظور هنرمند است. این مسأله در مورد کارهای تخیلی، بیشتر صدق می کند. تابلوی « رودخانه» Current  « بریجت رایلی»، نمونه شناخته شده، « آپ آرت» که مضمون آن ایجاد تصور حرکت به وسیله عناصر بصری است، یک پاسخ صریح به وسیله شبکیه چشم به خطوط و رنگهایی است که به روش خاصی چیده شده است. خط ها در این نقاشی به طور دقیقی روی بوم رسم شده اند اما وقتی به آنها نگاه می کنیم به نظر می رسد آنها به حالت مواجی دارند حرکت می کنند و کل نقاشی واقعاً متحرک به نظر می رسد. شاید بعضی از بیننده ها با تماشای این تابلو بعد از گذشت زمان طولانی که در جلوی تابلو بوده اند گیج شده باشند یا حتی حالت تهوع به آنها دست بدهد و این تابلو تأثیر ژرفی روی سیستم حسی و عصبی انسان دارد.
تابلوی « حرکت سگ بر روی ریسمان»  Dynamism of a Dog a leash (1912) اثر
 « جاکوموبالا» روش دیگری را برای ابقای حرکت عرضه می کند. بالا عضو گروه فوتوریست بود که در دهه دوم این قرن در ایتالیا پیشرفت زیادی داشتند. یک اقدام مهم فوتوریسم ( در طول عمر کوتاهش ) همانطور که از اسمش پیداست نفی فرم های کهنه ای بود که سکون را مورد توجه قرار می دادند، یعنی به نفع شکلهایی که حرکت و انرژی را نشان می دهند. در تابلوی بالا شک سگ قلاده و صاحب سگ تیره و دره شده و با تکرار پاها، دم و قلاده تحرک آنها را در بوم نشان می دهد. هنگامی که ما به این نقاشی نگاه می کنیم تقریباً مطمئن می شویم که دم سگ تکان می خورد و پاهای کوچکش روی زمین کشیده می شود. بعضی ها با این عناصر و کیفیت ابزارهای اثر هنری مشکل دارند. این افراد آنها را جدا از هم بررسی می کنند، از هم جدایشان کرده و دوباره کنار هم قرار می دهند، مثل جور کردن یک پازل این بی تردید در ارتباط مخاطب و منتقد با  اثر هنری، گره ها و مشکلاتی را به وجود می آورد.
بنابراین ما نمی توانیم بپذیریم که این عناصر هنری به طور جداگانه مورد بحث قرار گیرند، در صورتی که نظر عقلانی و کاملاً واقع بینانه وحدت و یکپارچگی آنها را لازم و مبرم می داند. به عبارت دیگر، اگر ما می خواهیم زمان، حرکت یا مقولاتی از این قبیل را در آثارمان نشان دهیم مواظب آن باشیم که عناصر دیگر تابلو به ویژه ارتباط ها و هماهنگی آنها به هم نخورد و موقع بررسی و نقد اثر نیز یکی از جنبه های زیبا شناختی یا اصول تکنیکی آن را در نظر نگیریم. به هر حال ارتباط مستمر و بررسی همه جانبه عناصر یک اثر، نگرش هوشمندانه، سیستماتیک و آگاهانه ای در ما ایجاد می کند که با توجه به آن آگاهی ما می توانیم بفهمیم چرا یک کار هنری را دوست داریم و دیگری را دوست نداریم.
فهم و نظم بصری
اگر هنرمندی ارزش تمام نیروهای بصری را به طور برابر در اثری ارایه نماید، تعادل برقرار کرده است ولی این تعادل در اثر هنری معادل با ایستایی و بدون روح و احساس است. کسالت آور بودن عناصر بصری بدین مفهوم است که کل اثر از هماهنگی کامل برخوردار است ولی با اضافه نمودن تنوع به نیروهای بصری اثر هنری و پویا و جذاب می شود، دراین جا هنرمند حزئیات ضروری در فرم را ارایه و به نمایش  می گذارد، اینجاد تنوع به خاطر جلب توجه نمودن مخاطب است، بنابراین جذابیت بصری نتیجه مستقیم اضافه نمودن فرم های متنوع در سازماندهی تصویری است. تنوع از عوامل جدا کننده یک فرم از فرم های دیگر و نوعی تأکید است، رابطه یک فرم را با فرم های دیگر نمایان می سازد  و این به دلیل دیگر گونه نمودن سازماندهی انجام می گیرد که در واقع برای نامتعادل سازی و یا تأکید می تواند از طریق تضاد فرم ها و یا بسط و گسترش در جزئیات فرم به وجود آید.
 


 

مقاله فلسفه طبیعت در غرب


این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
 
فهرست مطالب
 
ـ مقدمه
ـ فلسفه طبیعت پیش از سقراط
ـ فلسفه طبیعت بعد از سقراط
ـ فلسفه قرون وسطایی (قبل از رنسانس)
ـ فلسفه طبیعت در دورة رنسانس
ـ فلسفه طبیعت بعد از  رنسانس
ـ فلسفه طبیعت در دوره باروک
ـ عصر روشنگری
ـ‌ فلسفه طبیعت در دروه رمانتیسم
ـ طبیعت گرایی
ـ منابع 
مقدمه
 آنچه یونانیان را بیشتر به خود مشغول کرد.این مسئله بود که آب چگونه به ماهی مبدل شده است و خاک بی جان از چه طریق به درختان سر به فلک کشیده و گلهای رنگارنگ تبدیل می‌شود. فلاسفه یونانی همگی بر این اعتقاد بودند که باید مادة اولیة مشخصی موجب تمامی تغییرات شود. و این تصور مطرح بوده که ماده‌ای اولیه باید وجود داشته باشد که در اثر آن تغییرات طبیعی صورت پذیرد.
 
فلسفه طبیعت پیش از سقراط
نخستین فیلسوفان به دنبال تغییرات ظاهری بوده‌اند. آنها سعی داشته تا به قوانین‌ای جاودانه در طبیعت دست یابند. و آنچه را که در طبیعت رخ می‌داد از طریق طبیعت توضیح دهند. این روش و تفکر که مربوط به پیش از سقراط می‌باشد. بر ‌می‌گردد به سه فیلسوف از شهر میلتوس، طالس1 این فیلسوف یونانی آب را ماده اولیة همه چیز می‌دانست. زمانی که طالس در مصر به سر می‌برد. دقیقاً به حاصلخیزی مزارع بعد از طغیان و فرونشستن آب رودخانة نیل توجه داشته و دیده است که چگونه پس از هر بارندگی قورباغه‌ها و کوهها پیدا می‌شده‌اند. علاوه بر این شاید طالس دربارة تبدیل آب به یخ و بخار و تبدیل دوبارة آنها به آب نیز فکر کرده باشد. سرانجام طالس به این نتیجه رسید که همه چیز پر از خدایان است و به این ترتیب طالس تصور می‌کرد که جهان همه از نیروهای محرک نامریی است. مسلماً منظور او از خدایان نیز همین نیروهای محرک بوده است و به خدایان سروده‌های هومر ارتباطی ندارد.
فیلسوف دیگر یونانی که آناکسیماندروس2 نام دارد. اعتقاد داشته است . که جهان ما تنها یکی از جهان‌های بیشمار  است. و این جهان‌های بیشمار از ماده‌ای جاودان پدید آمده است ، به آن باز می‌گردند. منظور از ماده جاودان را نمی‌توان درک کرد ولی مسلماً وی بر خلاف طالس به ماده‌ای مشخص اشاره ندارد. شاید منظور او این باشد که آنچه به وجود آمده است باید متفاوت از به وجود آورنده‌اش باشد و از آنجا که هر چه به وجود بیاید، فانی است. پس باید به وجود آوردنده‌اش جاودان باشد. تا همه چیز بتواند از آن پدید آید و به آن باز گردد. بدین ترتیب روشن است که این مادة اولیه نمی‌تواند همین آب معمولی باشد.
سومین فیلسوف مقیم شهر میلتوس، آناکسیمنس1 نام دارد که او هوا را مادة اولیه همه چیز می‌دانست. آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شدة هوا می‌دانست. البته او معتقد بود که اگر آب غلیظ‌تر شود به خاک مبدل خواهد شد. شاید توجه او در این مورد به خاکی جلب شده بوده است که پس از آب شدن یخها بر روی زمین نمایان می‌شد. از سوی دیگر او معتقد بود که با رقیق شدن هوا، آتش به وجود آمده است. و به این ترتیب به اعتقاد آناکسیمنس خاک و آب و آتش از هوا بوجود آمده‌اند.
این سه فیلسوف اهل میلتوس معتقد بودند که همه چیز از یک مادة اولیه به وجود آمده است. اما این که چگونه می‌توان تصور کرد که ماده‌ای بتواند ناگهان تغییر یابد و به چیز دیگری تبدیل شود به عنوان « مسئله تغییر» مطرح شد . در حدود سال 500 قبل از میلاد فیلسوفی به نام پارمنیدس2 معتقد بود که هر چه هست ، همیشه بوده است. او معتقد بود که هر چه در جهان وجود دارد، همیشه وجود داشته است و هیچ چیز نمی‌تواند از هیچ به وجود آمده باشد و آنچه هست نمی‌تواند به هیچ مبدل شود.
برای پارمنیدس روشن بود که طبیعت همواره دستخوش تغییرات دایمی است . او می توانست با حواس خود تغییرات را توضیح دهد. ولی نمی‌توانست آنچه را عقل به او حکم می‌کرد منسجم سازد.
همه ما جمله : (( چیزی را قبول می‌کنم که ببینم )) ، را شنیده‌ایم. امّا، پارمنیدس حتی پس از این که چیزی را به چشم خود می‌دید، نمی‌پذیرفت. او معتقد بود که حواس تصویری نادرست از جهان به دست می‌دهند و این تصویر با آنچه عقل حکم می‌کند تطبیق ندارد.
هراکلیتوس3 از همعصران پارمنیدس. تغییرات دائمی را ویژگی اصلی طبیعت می‌دانست او بیشتر از پارمیندس به حواس متکی بود. او معتقد بود همه چیز در حرکت است. همه چیز درگذر است و هیچ چیز ثابت نیست. به همین خاطر است که ما هیچ گاه نمی‌توانیم در یک رودخانه دوبار قدم بگذاریم.
زیرا هر بار که پا در رودخانه بنهیم آب دیگری بر روی پای ما جریان خواهد داشت و ما هم هر بار تغییر کرده‌ایم. او بر این نکته نیز تأکید دارد که جهان همواره محل اضداد است . هراکلیتوس معتقد بود که هم خوب و هم بد جایگاهی ضروری در هستی دارند و بدون وجود اضداد در کنار یکدیگر، جهان به پایان می‌رسد.
او چنین می‌گفت که خدا همانا روز و شب است. زمستان  و تابستان. لفظ خدا که او بکار برده مسلماً خدایان اساطیری نیست. به اعتقاد وی خدا و خدایی، چیزی است که جهان را در برگرفته است. خدا در نظر او طبیعتی است که دایماً تغییر می‌کند و جمع اضداد است.
 


دانلود کامل مقاله فلسفه طبیعت در غرب